زلال حکمت
 
قالب وبلاگ
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان زلال حکمت و آدرس zolalehekmat.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





چت باکس


هر چند در امتحان تو  رد هستم

تو خوب ترین هستی و من بد هستم 

اما دل من خوش است این که دو سه روز

مهمان شما به شهر مشهد هستم

(سروده ی: محمد حسین تقوایی)

 

[ شنبه 14 دی 1392 ] [ 21:38 ] [ محمدحسین تقوایی ]

عیدالزهرا(س): خرافه یا حقیقت؟

اشاره:

حلول ماه ربیع الاول یاد آور مناسبت های مختلف از جمله عید الزهرا(سی) است که متاسفانه این موضوع محل تضارب آراء گوناگون شده و بسیار مورد افراط ها و تفریط های فکری قرار گرفته است. این نوشتار به اجمال این موضوع را تبیین می کند.

***

حقیقت مطلب آن است که روز نهم ربیع الاول که مصادف است با سالروز آغاز امامت و ولایت قلب عالم امکان؛محور دایره وجود،مهر سپهر سروری حضرت حجة بن الحسن العسکری-روحی و ارواح العالمین له الفداء- از بزرگترین اعیاد شیعه و به تعبیر شایسته بزرگان (غدیر دوم) و به حق (عید الزهرا)ست و شیعه از باب تعظیم شعائر الهی این عید بزرگ را به جشن و شادمانی می نشیند.

اما ارتباط عیدالزهرا(س) با سالمرگ خلیفه دوم،جای بحث و تأمل دارد.

تنها منبع تاریخی که مرگ خلیفه دوم را روز نهم ربیع الاول می داند و بقیه اقوال را رد می کند؛ قول مرحوم علامه مجلسی در بحارالانوار جلد 31 صفحه 132 است که مرگ دومی را نهم ربیع می داند.

مورخان بزرگ عامه از جمله طبری در تاریخش ؛بلاذری،یعقوبی و مسعودی و نیز دانشمند بزرگ شیعه شیخ مفید بر این باورند که عمر در روز 26 ذی حجه ترور شد و در روز 29 ذی حجه مرد.

با توجه به سوابق و شخصیت خلیفه دوم؛از جمله نقش اساسی و غیر قابل انکار وی در ماجرای سقیفه و غصب خلافت و فدک و نیز احراق بیت حضرت زهرا(س) و اذیت هایی که منجر به شهادت حضرت زهرا(س) شد،طبیعی است که مرگ وی باعث شادی پیروان مکتب اهل بیت(ع) بشود و شیعه چنین روزی را عید بداند.

حقیقت این است که شیعه در حقیقت در روز نهم ربیع الاول؛ آغاز ولایت و امامت حضرت ولی عصر(عج) را به عنوان عیدالزهرا(س) به جشن و سرور می نشیند و شایسته است که در صورتی که بیم شعله ور شدن آتش اختلاف بین شیعه و سنی نباشد در این محافل؛دشمنان اهل بیت(ع) نیز لعن شوند.

برخی گفته اند که چون عمر در آستانه ماه محرم مرده است و محرم ماه عزای شیعیان است؛شیعه شادی خود را در مرگ این دشمن اهل بیت(ع)؛در روز نهم ربیع الاول اظهار می کند.

توجه به این نکته ضروری است که اولا (لعن)کردن به معنای(طلب دوری از رحمت خدا)ست نه توهین کردن و فحش دادن.(ر.ک: مقاله "بررسی مبانی قرآنی لعن بر دشمنان اهل بیت" دی ماه 91-همین وبلاگ). ثانیا این مجالس باید به گونه ای برگزار شود که بیم شعله ور شدن آتش اختلاف میان فرق مسلمان نباشد.

بدیهی است که روایاتی که تحت عنوان(رفع القلم) مستمسک عده ای از شیعیان جاهل قرار گرفته است و در مجالس (عمرکشون) به پشتوانه آن روایات خود را شبیه زن می کنند یا می رقصند و فحش و دشنام می دهند؛جعلی هستند و نظر تمام مراجع این است که از تشکیل چنین جلساتی باید اجتناب شود.

[ شنبه 14 دی 1392 ] [ 5:58 ] [ محمدحسین تقوایی ]

به گزارش فسایی به نقل از شیعه آنلاین، اخبار رسیده از شهر کربلای معلی حاکی از آن است که خانم "لیندال ساکس" سفیر کشور استرالیا در بغداد پایتخت عراق، چندی پیش به شهر کربلای معلی سفر کرد و به زیارت سید و سالار شهیدان، حضرت أبا عبدالله الحسین و حضرت أبا الفضل العباس علیهما السلام رفت.

این تصویر مورد توجه شدید کاربران عرب زبان به ویژه در کشور عراق قرار گرفته و آن را به صورت گسترده در فضای مجازی و صفحات اجتماعی منتشر کرده اند.

 همان طور که مشاهده می شود، این کاربران با نوشتن عبارتی در بالای تصویر، طعنه ای نیز به وهابیون زده و نوشته اند: "آیا این خانم سفیر از میلیون ها وهابی با شرف تر نیست؟!"

(به نقل از پایگاه خبری-تحلیلی فسا "فسایی" www.fasaei.ir)

 
 
 
[ چهار شنبه 11 دی 1392 ] [ 13:42 ] [ محمدحسین تقوایی ]

 

 

 :

 

 

 

 

 ماجراي يوم الخمیس

حادثه تأسف بار آخرین پنجشنبه حیات طیبه رسول اکرم-ص-به روایت منابع اهل سنت

 حقانيت و در عين حال مظلوميت اهل بيت عصمت و طهارت(عليهم السلام) از موضوعاتي است كه هر انسان منصفي به راحتي مي تواند آن را درك كند،چرا كه اين حقايق در منابع متعدد اهل سنت مورد اشاره و تصريح قرار گرفته اند، هر چند در طول تاريخ افراد زيادي بودند و هستند كه بعلت تعصبات بيجا از پذيرش و اعتراف به اين حقيقت و واقعيت خودداري كرده اند.

ماجراي يوم الخميس كه همان ماجراي معروف دوات و قلم خواستن حضرت محمد(صلي الله عليه و آله) در لحظات پاياني عمر شريفشان بوده است،از جمله اين موضوعات است.اين ماجرا در منابع متعدد اهل سنت آمده است:

محدث بزرگ اهل سنت , امام بخارى اين قضيه را در چندين مـوضع از كتاب معروف خود( صحيح بخارى ) آورده است . در يكى از اين نقل ها از قـول ابـن عباس مى گويد:هنگامى كه پيامبر(ص ) در حال احتضار بود و مردانى در خانه او جمع آمـده بودند ,پيامبر(ص ) فرمود: قلم و كاغذ برايم بياوريد تا نوشته اى برايتان بنويسم ( كه با وجود آن ) هـرگز گمراه نشويد . در اين حال خليفه دوم گفت : پيامبر(ص ) را دردو مرض فرا گرفته اسـت و نزد ما كتاب خدا هست كه ما را كافى است . در اين حال افراد حاضر دچار اختلاف شدند و هـمـهمه آنجا را فرا گرفت , كه در اين هنگام پيامبر(ص ) فرمود: برخيزيد و برويد, شايسته نيست در مـحـضر من (كه فرستاده خدايم )اختلاف و تنازع را پيشه كنيد . پس ابن عباس در حال خروج مـى گـفـت : مـصيبت (براى اسلام و مسلمين ) همان چيزى بود كه بين پيامبر(ص ) و آنچه اراده نوشتنش را داشت , مانع ايجاد كرد.(1)

در نقل ديگرى , ابن سعد در طبقات الكبرى از قول خليفه دوم آورده است كه : ما درنزد پيامبر(ص ) حضور داشتيم و بين ما و زنان پرده اى آويخته شده بود, رسـول خدا(ص )به سخن آمد و فرمود: مرا با هفت مشك آب بشوييد (ظاهرا منظور از آن تخفيف تب آن حضرت بوده است ) و پس از اينكه اين فرمان را اجرا كرديد , كاغذ و دواتى براى من بياوريد , تا براى شما نامه اى بنويسم كه با وجود آن نامه هرگز گمراه نشويد.زنان پيامبر(ص ) از پس پرده گفتند : خواسته پيامبر(ص ) را برآوريد . من (خليفه دوم ) گفتم : ساكت باشيد, شما همانند زنانى هستيد كه اطراف يوسف را گرفته بودند و به او چشم طمع داشتند.

شما اگر پيامبر (ص ) مريض شـود , چـشـمان خود را مى فشاريد و اشك مى ريزيد و اگر تندرستى يابد , گريبانش را گرفته و خرجى از او طلب مى كنيد.در اين هنگام پيامبر(ص ) فرمود: همانا ايشان (يعنى زنان پس پرده ) از شـمـابـهـتـرند . (2)

جابر نيز نقل كرده كه پيامبر(ص ) هنگام وفات و در آخرين لحظات عمرش , صـحـيـفـه اى راطـلـب كرده تا براى امت خود نامه اى بنويسد كه نه گمراه شوند و نه ديگران را گـمـراه كـنـند. كسانى كه اطراف بسترش بودند, آنقدر سر و صدا به راه انداختند و حرفهاى ياوه گـفتند كه پيامبر(ص ) از اين كار دست كشيد.

ابن عباس مى گويد: پيامبر(ص ) در بيمارى مرگ خود فرمود : كاغذ و دواتى بياوريدتا براى شما نوشته اى بنويسم كه پس از آن هرگز گمراه نشويد . عـمـر بـن خطاب سر وصدا راه انداخت و گفت : نخير , اين همه شهرها باقى مانده و فتح نشده اسـت , ايـنـهـابـايـد گشوده شود , پس چه كسى اينها را فتح كند ؟ زينب دختر جحش ؟ همسر پـيـامـبر(ص )گفت : فرمان پيامبر(ص ) را اجرا كنيد , مگر نمى بينيد كه مى خواهد وصيت كند ؟ بـارديـگـر سـر و صدا برخاست . در اين هنگام پيامبر (ص ) فرمود: از جاى برخيزيد و بيرون رويد . همين كه اتاق را ترك كردند , پيامبر اكرم (ص ) دار دنيا را وداع گفت.

اين ماجراى تاسف بار به صورت هاى مختلف در كتابهاى ديگر نيز نقل شده است (3).از جمله ابن ابى الحديد روايت مى كند كه عمر گفت آن حضرت مى خواست تصريح به نام على بكند و من مانع شدم.(4)

همانگونه كه ملاحظه مي فرماييد اين ماجرا د رمنابع معتبر اهل سنت ذكر شده است.

شيعه با توجه به قراين متعدد حاليه و مقاليه معتقد است , پيامبر (ص ) از خواستن قلم و دوات منظورى جز تعيين جانشين خود و تعيين تـكـليف امت براى رهبرى پس از خودنداشته است , زيرا زمان اين واقعه كه در آخرين لحظات عمر پيامبر(ص ) بوده است،طبيعتا تعيين سرنوشت امت را مى طلبد و از سوى ديگر اين مطلب مسلم و قطعى كه هـيـچ حـكـم ناگفته سرنوشت سازى از تعاليم اسلام باقى نمانده بود و از همه مهمتر تعبيرى كه خودپيامبر(ص ) نمودند كه چيزى برايتان بنويسم كه هرگز - مستفاد از لن كه به قول اديبان عرب نـفى ابدى را مى رساند- گمراه نشويد و... همگى نشان مى دهد كه آن وجودمقدس در اين قضيه هدفى جز راهنمايى امت جهت تعيين رهبرى و جانشينى پس از خودنداشته است . 


منابع :

1- صحیح بخاری باب کتابه العلم من کتاب العلم ،ج1ص22. صحیح بخاری ، باب جوائز الوفد من کتاب الجهاد،ج2،ص ؛120 و باب اخراج الیهود من جزیره العرب،ج2،ص 136 بدین لفظ آمده است :"فقالوا : هجر رسول الله صلی الله علیه و سلم ".

2- طبقات ابن سعد ،ج2ص244، چاپ بیروت.

3- صحیح مسلم ، باب من ترک الوصیه،ج5،ص 76 و تاریخ طبری 3/193 بدین عبارت آمده است :
" ان رسول الله صلی الله علیه و سلم یهجر ". مسند احمد حنبل تحقیق احمد محمد شاکر ، حدیث 2992. تاریخ ابی الفداءج1ص15.

4- ابن ابی الحدید؛ شرح نهج البلاغه،ج3،ص 97.

 

 

 

 

 

   
   
     

 





تعبیرات مختلفى که در يوم الخميس در مخالفت با رسول خدا(صلى الله )گفته شد:

اکنون به کلماتى که در مخالفت با فرمان حضرت بیان شده است، مى پردازیم. همه اینها در صحیح بخارى و مسلم است.

در یک مورد آمده است: «فقال بعضهم: إنّ رسول الله قد غلبه الوجع، وعندکم القرآن، حسبنا کتاب الله».(1)

در تعبیر دیگر آمده است: «فقال عمر: انّ رسول الله قد غلب علیه الوجع، وعندکم القرآن، حسبنا کتاب الله».(2)

در تعبیرى شبیه به همان آمده است: «فقال عمر: إنّ النّبى قد غلب علیه الوجع، وعندکم القرآن، حسبنا کتاب الله».(3)

و در جاى دیگر نیز به این صورت نقل شده است: «قال عمر: إنّ النّبى غلبه الوجع، وعندنا کتاب الله، حسبنا».(4)

مطابق این تعبیرات، عمر براى جلوگیرى از نوشتن نامه رسول خدا(صلى الله علیه وآله) گفته است: «بیمارى بر رسول خدا(صلى الله علیه وآله) چیره شده (و نعوذ بالله نمى داند چه مى گوید!) و قرآن که نزد شما هست، براى هدایت ما و شما کافى است».

در پنج مورد واژه «هجر» (نعوذ بالله هذیان گفتن) به کار رفته است، البته در پاره اى موارد به صورت استفهامى و یک مورد به صورت اخبارى.

در یکجا آمده است: «فقالوا: أهجر رسول الله».(5) در دو مورد آمده است: «فقالوا: ما شأنه؟ أهجر؟ استفهموه».(6)

اهل لغت نیز «هجر» را وقتى که به بیمار نسبت داده شود، به معناى هذیان گویى دانسته اند.

«فیومى» در «مصباح المنیر» مى نویسد:

«هجر المریض فى کلامه هجراً ایضاً خلط وهذى; مریض در کلامش هجر گفت یعنى نامیزان حرف زد و هذیان گفت و به پرت و پلاگویى افتاد».(7)

در لسان العرب نیز آمده است:

«الهَجْر: الهذیان والهُجْر بالضم: الاسم من الاهجار وهو الافحاش وهَجَر فى نومه ومرضه یهجُر هجراً: هذى; «هَجر» به معناى هذیان گویى است و «هُجر» که اسم مصدر است به معناى سخن زشت است و هنگامى که این واژه به آدم خوابیده و یا بیمار نسبت داده شود، مفهومش این است که او در خواب و یا حالت بیمارى هذیان گفت و حرف هاى نامربوط زد».(8)

به راستى چگونه مى توان درباره حضرت محمد(صلى الله علیه وآله) که فرستاده خدا و رابط میان خدا و خلق شمرده مى شود، این کلمات و سخنان را بر زبان جارى کرد؟!! در حالى که قرآن در شأن او مى گوید: «وَمَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى; او هرگز از روى هواى نفس سخن نمى گوید»(9) 

و نیز قرآن مى گوید: «وَمَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا : آنچه را رسول خدا براى شما آورده بگیرید (و اجرا کنید)، و از آنچه نهى کرده خوددارى نمایید»(10)


پي نوشتها:
2 . صحیح مسلم، کتاب الوصیة، باب 6، ح 8 .
3 . صحیح بخارى، کتاب المرضى، باب 17، ح 1 .
4 . همان مدرک، کتاب العلم، باب 39 (باب کتابة العلم)، ح 4 .
5 . صحیح بخارى، کتاب الجهاد و السیر، باب 175، ح 1 .
6 . همان مدرک، کتاب المغازى، باب 84، ح 4 و صحیح مسلم، کتاب الوصیة، باب 6، ح 6 .
7 . مصباح المنیر، واژه هجر.
8 . لسان العرب، واژه هجر.
9 . نجم، آیه 3 .
10 . حشر، آیه 7 .

 

 

 

   

 

[ سه شنبه 10 دی 1392 ] [ 6:41 ] [ محمدحسین تقوایی ]

توهین قطب فرقه ضاله صوفیه نعمت اللهی گنابادی به حضرت زهرا(س)

به گزارش فسایی ، گروه فرهنگی مشرق - نورعلی تابنده قطب فعلی فرقه صوفیه گنابادیه بعد از آنکه حیات امام زمان(عج)، عصمت امامام معصوم(ع) و اصول دین را زیر سوال برد؛ چندی پیش در جلسه سخنرانی خود که در دولتسرای تهران برگزار شده بود به مقام حضرت زهرا(س) توهین کرد.

وی در جمع مریدان خود نسبت به عملکرد مسئولین در قبال واژه شهید انتقاد کرد و گفت: متاسفانه کسانی که باید خودشان حیثیت و اهمیت مصداق واژه شهید را حفظ کنند, این کار را نمی کنند و به هر نفری که به هر نحوی کشته می شود شهید می گویند و لغت شهید را کم ارزش می کنند.

 وی در ادامه سخنان موهنش درباره ساحت حضرت زهرا(س) عنوان داشت: یکی از دوستان سابق من که مرد مسلمان و خیلی معتقدی است به من تلفن زد و از من پرسید تقویم امسال را دیدی؟ گفتم بله گفت دیدی نوشته شهادت حضرت زهرا، خب با این حرف اجر شهید کم می شود.نورعلی تابنده بعد از آنکه به مقام حضرت زهرا(س) توهین کرد بیان کرد: شهادت مقام بالایی است و شامل حضرت زهرا نمی شود و با گفتن شهادت حضرت زهرا مقام شهید را بی ارزش می کنید حضرت زهرا(س) رحلت کرده است. نورعلی تابنده قطب فعلی صوفیه گنابادیه ادعا کرد بیعت با ما همان ادامه بیعت با خداوند است.

اظهارات تابنده در حالی صورت می گیرد که در تقویم دراویش گنابادی، فوت دو تن از قطب های این فرقه (مشتاق علیشاه و سلطانعلیشاه) با عنوان شهادت درج شده است.

اعلام برائت مردم گناباد از فرقه صوفیه گنابادیه 

مردم شهرستان گناباد با امضای طوماری خواستار تغییر نام فرقه صوفیه نعمت اللهی گنابادی و اقدام جدی مراجع قضایی نسبت به این فرقه انحرافی در توهین به حضرت فاطمه زهرا(س) شدند.

حجت الاسلام حسن صادقی نسب امام جمعه شهرستان گناباد در خطبه های نماز جمعه این شهرستان که در محل مسجد جامع و مصلای این شهر برگزار شد با اشاره به اهانت قطب فرقه صوفیه گنابادیه به حضرت فاطمه زهرا(س) اعلام کرد: با توجه به سابقه این فرقه و اهانت اخیرشان نسبت به حضرت فاطمه زهرا(س)، مردم شهرستان گناباد ضمن ابراز تنفر از این فرقه خواستار حذف نام گنابادیه و تغییر آن هستند.

وی با محکومیت اهانت قطب فرقه به حضرت زهرا(س) افزود: این فرقه با اینکه ادعای تشیع بودن دارد اما اخیرا قطب این فرقه به مادر سادات، حضرت فاطمه زهرا(س) اهانت کرده و  دل های مردم شریف و ولایتمدار را جریحه دار نموده است.

امام جمعه گناباد با گله از رسانه های جمعی نسبت به انتساب این فرقه به گناباد اعلام کرد: ما مردم شهرستان گناباد بار دیگر ضمن ابراز تنفر از این فرقه خواستار حذف نام شهرستان گناباد در رسانه ها می باشیم تا همه بدانند مردم انقلابی و شریف گناباد از این فرقه و رهبر آن بیزار هستند.

 

 (منبع: پایگاه تحلیلی-خبری فسا: فسایی www.fasaei.ir)

لطفا در جهت شناساندن چهره پلید این فرقه منحرف؛این مطلب را اطلاع رسانی کنید.

[ یک شنبه 1 دی 1392 ] [ 15:2 ] [ محمدحسین تقوایی ]

لایق نبودم اربعینت کربلا باشم؛حسین جان...

[ شنبه 30 آذر 1392 ] [ 13:46 ] [ محمدحسین تقوایی ]

السلام علیک یا ابا عبدالله

...به هنگام پیری مرانم ز پیش

که صرف تو کردم جوانی خویش...

اگر چه در هفتاد و ششمین سال از حیات طیبه اش قرار دارد اما با گفتن و شنیدن نام حسین(ع) و رونق بخشیدن به محافل عزای حضرت ارباب(ع) گویا جوانی با نشاط و نیرومند است.

حاج غلام حسین طلایی در ظهر عاشورای سال 1359 قمری(1316 شمسی) در جهرم به دنیا آمد و از اوان زندگی ساکن فسا شد و اکنون به عنوان مداح پیش کسوت فسایی و پیر غلامی که سال های سال گوش جان عاشقان اهل بیت(ع) را نوازش داده است؛ در شب شعر عاشورا و در سالن اداره فرهنگ و ارشاد فسا از وی تجلیل شد.

حاج غلام حسین که (از قیل و قال مدرسه اش حاصلی نشد)؛بی سواد است اما معرفت حقیقی را در محبت به اهل بیت(ع) و اطاعت از آنان و توسل به آن ذوات مقدسه یافته است و با عنایت آن بزرگواران در آستانه هشتمین دهه زندگی از چنان حافظه ای برخوردار است که بیش از دو هزار بیت شعر در مدح و مرثیه حضرات معصومین(ع) به خاطر سپرده و در محافل اهل بیت(ع) با تسلط تمام می خواند و می گرید و می گریاند.

آنچه حاج غلام حسین طلایی این مداح حنجره طلایی را محبوب دوستداران اهل بیت(ع) قرار داده است نه صدای زیبا و رسای او و نه حافظه بی نظیر اوست! اینها هستند اما (اخلاص) ؛ (صفای باطن) و (سوز حسینی) وی؛ حاج غلام حسین را شخصیتی مثال زدنی کرده است.

او از معدود مداحانی است که قبل از گریاندن مردم؛خود می گرید. و نگارنده این سطور که توفیق آشنایی و مؤانست با او را دارد خدا را گواه می گیرد که حاج غلام حسین با تک تک ابیاتی که می خواند در خلوت خود گریسته است.

حاج غلام حسین ما هرگز مداحی را به وادی (تجارت) نکشانده و آن را وسیله خودبرتر بینی و تفاخر قرار نداده است.

تجلیل از این شخصیت باصفای اهل بیتی؛اگر چه دیر صورت گرفت؛اما کاری بود شایسته سپاس. سپاس از تمام مسؤلان فرهنگی شهرمان به ویژه ریاست محترم اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی؛دوست و همکار فرهنگی و فرهیخته ام جناب رحمانی عزیز و انجمن های ادبی شهرستان و...

(با سپاس از پایگاه خبری تحلیلی سلام فسا به خاطر نشر این مطلب در آن پایگاه)

 

[ پنج شنبه 28 آذر 1392 ] [ 14:53 ] [ محمدحسین تقوایی ]

 

 

مجتهد با بصیرت

(حضور روحانیون فسا در تظاهرات سال 1357 همگام با مردم؛از راست: مرحوم حضرت آیت الله میرزا محمود نظام "ره" ؛ مرحوم حضرت آیت الله ارسنجانی"ره" ؛ حجت الاسلام شیخ مصطفی جمال زاده)

 

 

[ پنج شنبه 21 آذر 1392 ] [ 16:49 ] [ محمدحسین تقوایی ]

مجتهد با بصیرت

[ پنج شنبه 21 آذر 1392 ] [ 16:43 ] [ محمدحسین تقوایی ]

 

مجتهد با بصیرت

 

 

[ پنج شنبه 21 آذر 1392 ] [ 16:38 ] [ محمدحسین تقوایی ]

مجتهد با بصیرت

[ پنج شنبه 21 آذر 1392 ] [ 16:33 ] [ محمدحسین تقوایی ]

تو را ز کنگره عرش می زنند صفیر...

روح بلند حضرت آیت الله  ارسنجانی در شب شهادت حضرت رقیه (س) به ملکوت اعلی پیوست و در جوار اجداد طاهرینش آرام گرفت...

 

سیری اجمالی در زندگی مبارز نستوه؛فقیه فرزانه حضرت آیت الله ارسنجانی(ره)

 

حیات علمی

 

حضرت آیت الله سید محمد حسین حسینی ارسنجانی-رحمة الله علیه- فرزند مرحوم سید حسن (از نوادگان شهید ثالث؛قاضی نور الله شوشتری) به سال 1301 هجری شمسی در شهر ارسنجان و در خانه ای سرشار از نور قرآن و اهل بیت(ع) دیده به جهان گشود.وی پس از طی تحصیلات ابتدایی در زادگاه خود،برای تحصیل علوم دینی راهی شیراز شد و در جوار حضرت احمد بن موسی(ع) رحل اقامت افکند و مدرسه علمیه آقا باباخان را برای حجره نشینی و تحصیل دانش برگزید.مقدمات دروس حوزوی را در شیراز تا پایان سطح عالی،نزد اساتید بنام آن روزگار همچون آیت الله العظمی حاج شیخ علی اکبر روح الایمان و آیت الله شیخ محمد علی موحد به نیکی آموخت. مرحوم آیت الله ارسنجانی پس از گذراندن دوره سطح در شیراز،برای تکمیل آموخته ها و بهره مندی از محضر بزرگان فقه و اصول؛ راهی قم شد و در آنجا محضر پرفیض درس مرجع علی الاطلاق عالم تشیع؛حضرت آیت الله العظمی بروجردی(ره) را درک کرد و در درس خارج ان مرجع عظیم الشأن حاضر شد. رابطه استاد و شاگردی بین آن مرجع فقید و آیت الله ارسنجانی و نیز نقد آرای استاد و گفتگوی صریح و صمیمی با ایشان در حلقه درس؛ در خاطره بسیاری از بزرگان آن محفل کم نظیر زنده است.حضرات آیات عظام سید محمد تقی خوانساری(ره) و حجت(ره) از دیگر اساتید ایشان بوده اند.وی پس از چندی حلقه درس خارج آیات عظام محقق داماد و سید محمد رضا گلپایگانی را نیز همراهی کرد و در شمار اصحاب و مشاوران علمی آن بزرگواران در آمد.

 

بسیاری از فقهای نامدار و چهره های علمی در نیم قرن اخیر،از دوستان و همراهان ایشان بوده اند،از جمله حضرات آیات عظام و مجتهدین کرام؛مرحومین:

 

حاج علی صافی گلپایگانی،شیخ حسینعلی منتظری،حاج شیخ حبیب نوراللهی،سید عبدالرسول شریعتمداری،سید محمد کاظم آیت اللهی،حرم پناهی،سید جلال الدین طاهری اصفهانی،سید عبدالعلی آیت اللهی،شیخ علی پناه اشتهاردی،شهید دکتر بهشتی و نیز حضرات آیات:

 

سید موسی شبیری زنجانی،شیخ لطف الله صافی گلپایگانی،ناصر مکارم شیرازی،شیخ جعفر سبحانی و.. مراتب علمی و اخلاقی مرحوم آیت الله ارسنجانی را ستوده اند.

 

مرحوم حضرت آیت الله ارسنجانی در دوران حضور مبارک و دانش گستر خود در قم؛علاوه بر خوشه چینی از خرمن فقهای اهل بیت(ع)، در حوزه تدریس علوم و معارف آل الله(ع) نیز خوش درخشید و به تربیت چهره های نامدار و اساتید برجسته ای همت گماشت که اکنون همه آنه از استادان برجسته حوزه های علمیه قم و شیراز به شمار می روند.

 

حضور ذهن فراوان،چیرگی شگفت بر جزئیات فقهی و اصولی،آشنای ژرف با ادبیات عرب و آراء اصولی و فقهی پیشینیان، توانمندی کم نظیر در استلال و استنباط و تحلیل نظریه ها و گفتمان های فقهی،اشراف بر یکایک قواعد فقهی و جایگاه آنها در فرایند اجتهاد اصولی،شماری از فضیلت های علمی مرحوم آیت الله ارسنجانی می باشند.

 

هجرت به فسا

حضرت آیت الله ارسنجانی(ره) که دل در گرو خدمت به خلق خدا داشت؛خلوت را بر جلوه گری ترجیح داد و حسب الامر مرحوم آیت الله العظمی بروجردی(ره) و نیز به دعوت مردم خداجوی فارس، طریق هجرت را برگزید و رو به سوی آن دیار نهاد و از آن پس در فسا رحل اقامت افکند و مجلس درس و بحث و شاگرد پروری آراست و به گشودن گره ها و مشکلات اهل ایمان کمر همت بست. و به حق که سفر ایشان به فسا؛مصداق سفر (من الحق الی الخلق) و نشانه شهرت گریزی ایشان بود.

 

مرحوم آیت الله ارسنجانی پس از هجرت به فسا؛ضمن نشر معارف قرآن و اهل بیت(ع)،رهبری گفتمان نهضت اسلامی را به رهبری قائد عظیم الشأن راحل امام خمینی(ره)،همراه با مرحوم آیت الله نظام(ره) در این بخش از کشور به دوش داشت و اجتهاد را به جهاد آراست و با مردم و در میان مردم قدم به میدان مبارزه گذاشت.

 

تاریخ اقامه نماز جمعه در فسا به امامت ایشان به دهه چهل شمسی باز می گردد و پس از پیروزی انقلاب اسلامی؛به فرمان امام خمینی(ره) در سنگر نماز جمعه باقی ماند و این خدمت مقدس را تا سال 1381 ادامه داد و هر هفته مردم معرفت جوی فسا را به تقوا و بصیرت فرا خواند. افزون بر آن؛ نمایندگی مردم شریف استان فارس در مجلس خبرگان در دو دوره عهده دار شد.

 

عالم ربانی

 

آنچه حضرت آیت الله ارسنجانی(ره) ر ا تا بلندای (مرد خدا) برمی کشاند؛معنویت و اخلاق مداری آن فقیه فقید است که خود حکایتی دیگر دارد و دفتری دیگر باید برای آن گشود.

 

پرهیز از شبهات،انس بی وقفه با کلام وحی و اذکار مأثوره،گره گشایی از مشکلات مردم،اقامه جمعه و جماعت و نشر آموزه های اسلام،زهد و بی رغبتی به دنیا،تهجد و احیاء شعائر الهی گوشه هایی از قضیلت های اخلاقی ئ روحی آن عالم ربانی بودند.

 

در بستر بیماری

 

این فقیه خداجو و درد آشنا در سحرگاه نهم دی ماه 1390 مصادف با شب شهادت حضرت رقیه (س) بر اثر سکته مغزی سلامت تن را از کف داد و مدتی در بیمارستان ملی عصر(عج) فسا بستری شد. آنگاه برای ادامه درمان ایشان را به شیراز منتقل کردند و در بیمارستان و سپس در منزل فرزندشان تحت مراقبت های ویژه قرار گرفتند. به گفته نزدیکان ایشان،حالات و اشاره های آن الهی مرد حاکی از تمایل ایشان به انتقال به فسا داشت و ایشان را به فسا منتقل کردند.

 

اراده حق بر آن تعلق گرفت که روح بلند و ملکوتی حضرت آیت الله ارسنجانی در سحرگاه هفدهم آذرماه 1392 و از قضا مصادف با شب شهادت سه ساله شهید اهل بیت؛حضرت رقیه(س) در جوار اجداد طاهرینش آرام گیرد.

(با تشکر از پایگاه خبری تحلیلی" سلام فسا " به خاطر انتشار این مطلب)

 

 

 

[ یک شنبه 17 آذر 1392 ] [ 12:33 ] [ محمدحسین تقوایی ]

دلسروده ای عاشورایی با الهام از غزل-مرثیه عاشورایی فخر شاعران آیینی مرحوم فاخری فسایی

......................

(عظم البلا عظم البلا قتل الحسین بکربلا)

شمشیر و نیزه و نعل اسب،پیراهن کهنه و بوریا

لب های تشنه و مشک آب،صد شعله فتاده به خیمه ها

از فاخری و زشعر او،افتاده شراره به ما سوا

(عظم البلا عظم البلا قتل الحسین بکربلا

العرش صار لقتل سبط محمدٍ متزلزلا)

...........

باید که رشته کاف و نون بگسسته و زیر و زبر شود

باید که از تن عالمی،این جان ز غصه به در شود

باید قیامت دیگری برپا زشور و شرر شود

یعنی: به گودی قتلکاه افتاده سری ز بدن جدا

(یوم القیامةِ جاء فی عاشور شهر محرم ٍ

من قتل سیدنا الحسین و تابعیه بکربلا)

...........

در کرببلا در جلوه گری آیات خدا بر پیکر او

شد نیزه نشین قرآن مبین، آیینه ی "هو" گشته سر او

از کوفه غم تا شام بلا،شد همسفر سر خواهر او

سر بر سر نی قرآن به لبش،خواهرسخنش"لاحول ولا..."

(رأس الامام علی القناة یدار فی طرق الملا

والجسم منه مترب بدمائه مترملا)

...........

از ره برسد با خنجر کین،تا مقتل او قاتل به شتاب

خواهر روی تل، در ذکر خدا در حال نگه با قلب کباب

"والشمر جالس ٌ علی..." بگذر دل من زین سطر کتاب

ای سینه بسوز ای دیده ببار،خون گریه کن از این سوزعزا

(اجر الدموع من العیون علی الحسین و صحبه

نوحوا بماتم سیدالشهداء یا اهل الولا)

..........

باید بزنم زانوی ادب بر آستان تو فاخری

تا بهره ای ببرم من از آن سحر بیان تو فاخری

رضوان الهی و رحمتش بر روح و روان تو فاخری

این مرثیه زد آتش به دلم، بر سوز کلام تو مرحبا

(الفاخریُّ رثی لمن بکت السماءُ لقتله

قد ناح جعفر ٌالحزین علی الحسین و اعولا)

..............

سروده ی : محمد حسین تقوایی

(برای آشنایی با زندگی و سروده های آیینی دانشمند فرهیخته؛خطیب برجسته و شاعر و نوحه سرای حضرت اباعبدالله الحسین(ع) ؛فخر شاعران آیینی مرحوم حجة الاسلام میرزا محمد جعفر فاخری فسایی به آرشیو مطالب همین وبلاگ آذر و دی 91 و اردیبهشت 92 مراجعه فرمایید)

 

[ سه شنبه 12 آذر 1392 ] [ 20:38 ] [ محمدحسین تقوایی ]

متن و ترجمه خطبه حماسی و شکوهمند امام سجاد(ع) در مسجد شام

 

مقدمه

اهل بیت پیامبر(ص) در اول صفر سال 61 هجری قمری در شرایطی وارد شهر شام شدند که حدود چهل سال در این شهر و اطراف آن بر ضد امیرالمؤمنین علی علیه السلام تبلیغات مسموم صورت گرفته بود.

معاویه تعدادی خطیب پول پرست را مأمور ساخته بود که به مقام و منزلت شامخ حضرت علی علیه السلام توهین و جسارت کنند و آن حضرت را مورد فحّاشی و بدگویی قرار دهند.

مردم شهر شام نیز از هنگامی که این شهر به قلمرو مسلمانان در آمده بود، تا عصر امام سجاد(ع) تنها حاکمان و فرمانروایان طائفه بنی ‌امیه را در خود دیده بودند و لذا نه محضر پیامبر(ص) را درک کرده بودند و نه روش اصحاب صالح آن حضرت را.

شامیان در این مدت اسلام را در چهره امویان دیده بودند و تنها آنان را بازماندگان و خاندان پیامبر می ‌دانستند و بر خلاف کوفیان تنها همین را می‌ دانستند که فردی خارجی به نام «حسین» بر امیرالمؤمنین یزید!!! شوریده و توسط سپاه خلیفه به قتل رسیده و خاندان وی به اسارت گرفته شدند. از این رو به شکرانه این پیروزی و ورود کاروان اسرا شهر را آراسته و جشن گرفته بودند.

خطبه امام سجاد علیه السلام در مسجد شام

یکی از حساس ترین سخنان امام سجاد علیه السلام که تحولی عظیم در بینش مردم نسبت به امویان ایجاد کرد و معادلات یزید را بر هم زد و خط مشی او را نسبت به اهل بیت علیهم السلام کاملاً تغییر داد خطبه ای است که آن حضرت در جمع مردم و رجال سیاسی و دینی شام ایراد کردند. این خطبه که در مسجد شام ایراد گردیده اوج موفقیتامام سجاد علیه السلام در ابلاغ رسالت و تبلیغ عاشورا و تداوم خط شهیدان کربلاست.

در این مجلس یزید ملعون به یکی از خطیبان درگاهش دستور داد تا به مذمت علی علیه السلام و اولادش و به توجیه و تمجید فجایع عاشورا اقدام نماید. خطیب پس از اینکه بر فراز منبر رفت و حمد و ثنای خداوند را بجای آورد فوق العاده از حضرت علی(ع) و امام حسین(ع) غیبت و بدگوئی کرد و نسبت به بزرگداشت معاویه و یزید سخنانی طولانی گفت و آن ها را به هر عمل نیکوئی نسبت داد.

در این حال امام سجاد(ع) بر آن خطیب فریاد زد و فرمود: ای خطیب، وای بر تو! رضایت مخلوق را بوسیله غضب خالق خریدی. اینک جایگاه خود را در آتش شعله ور دوزخ آماده بنگر و خود را برای آنجا آماده ساز!

آنگاه حضرت به یزید فرمود:

آیا اجازه می دهی من هم با مردم سخن بگویم؟

اما یزید به دلیل ترسی که از افشاگری های امام و نفوذ کلام ایشان داشت به این کار رضایت نداد.

در این حال معاویه پسر یزید به پدرش گفت: خطبه این مرد چه تأثیری دارد؟ بگذار تا هر چه می خواهد، بگوید.

یزید در جواب پسرش گفت: شما قابلیت های این خاندان را نمی دانید، آنان علم و فصاحت را از هم به ارث می برند، از آن می ترسم که خطبه او در شهر فتنه بر انگیزد و وبال آن گریبان گیر ما گردد.

اما مردم شام با اصرار فراوان از یزید خواستند تا امام سجاد علیه السلام نیز به منبر برود.

یزید گفت: اگر او به منبر رود، فرود نخواهد آمد مگر اینکه من و خاندان ابوسفیان را رسوا کرده باشد!

به یزید گفته شد: این نوجوان چه می تواند بکند؟!

یزید گفت: او از خاندانی است که در کودکی کامشان را با علم برداشته اند.

بالاخره در اثر پافشاری شامیان، یزید موافقت کرد که امام علیه السلام به منبر برود.

حضرت سجاد علیه السلام پس از اینکه بر فراز منبر رفت به گونه ای سخنرانی نمود که چشم عموم مردم گریان و قلب آنان ترسان شد. ایشان پس از حمد و ثنای الهی فرمودند:

أَیُّهَا النَّاسُ أُعْطِینَا سِتّاً وَ فُضِّلْنَا بِسَبْعٍ أُعْطِینَا الْعِلْمَ وَ الْحِلْمَ وَ السَّمَاحَةَ وَ الْفَصَاحَةَ وَ الشَّجَاعَةَ وَ الْمَحَبَّةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ وَ فُضِّلْنَا بِأَنَّ مِنَّا النَّبِیَّ الْمُخْتَارَ مُحَمَّداً وَ مِنَّا الصِّدِّیقُ وَ مِنَّا الطَّیَّارُ وَ مِنَّا أَسَدُ اللَّهِ وَ أَسَدُ رَسُولِهِ وَ مِنَّا سِبْطَا هَذِهِ الْأُمَّةِ مَنْ عَرَفَنِی فَقَدْ عَرَفَنِی وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْنِی أَنْبَأْتُهُ بِحَسَبِی وَ نَسَبِی

ای مردم! خداوند به ما شش خصلت عطا فرموده و ما را به هفت ویژگی بر دیگران فضیلت بخشیده است، به ما ارزانی داشت علم، بردباری، سخاوت، فصاحت، شجاعت و محبتدر قلوب مؤمنین را، و ما را بر دیگران برتری داد به اینکه پیامبر بزرگ اسلام، صدیق [امیر المؤمنین علی علیه السلام]، جعفر طیار، شیر خدا و شیر رسول خدا صلی الله علیه و آله [حمزه]، و امام حسن و امام حسین علیه السلام دو فرزند بزرگوار رسول اکرم صلی الله علیه و آله را از ما قرار داد. [با این معرفی کوتاه] هر کس مرا شناخت که شناخت، و برای آنان که مرا نشناختند با معرفی پدران و خاندانم خود را به آنان می شناسانم.

أَیُّهَا النَّاسُ أَنَا ابْنُ مَکَّةَ وَ مِنَی أَنَا ابْنُ زَمْزَمَ وَ الصَّفَا أَنَا ابْنُ مَنْ حَمَلَ الرُّکْنَ بِأَطْرَافِ الرِّدَا أَنَا ابْنُ خَیْرِ مَنِ ائْتَزَرَ وَ ارْتَدَی أَنَا ابْنُ خَیْرِ مَنِ انْتَعَلَ وَ احْتَفَی أَنَا ابْنُ خَیْرِ مَنْ طَافَ وَ سَعَی أَنَا ابْنُ خَیْرِ مَنْ حَجَّ وَ لَبَّی أَنَا ابْنُ مَنْ حُمِلَ عَلَی الْبُرَاقِ فِی الْهَوَاءِ أَنَا ابْنُ مَنْ أُسْرِیَ بِهِ مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الْأَقْصَی أَنَا ابْنُ مَنْ بَلَغَ بِهِ جَبْرَئِیلُ إِلَی سِدْرَةِ الْمُنْتَهَی أَنَا ابْنُ مَنْ دَنا فَتَدَلَّی فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی أَنَا ابْنُ مَنْ صَلَّی بِمَلَائِکَةِ السَّمَاءِ أَنَا ابْنُ مَنْ أَوْحَی إِلَیْهِ الْجَلِیلُ مَا أَوْحَی أَنَا ابْنُ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَی أَنَا ابْنُ عَلِیٍّ الْمُرْتَضَی أَنَا ابْنُ مَنْ ضَرَبَ خَرَاطِیمَ الْخَلْقِ حَتَّی قَالُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ

ای مردم! من فرزند مکه و منایم، من فرزند زمزم و صفایم، من فرزند کسی هستم که حجر الاسود را با ردای خود حمل و در جای خود نصب فرمود، من فرزند بهترین طواف و سعی کنندگانم، من فرزند بهترین حج کنندگان و تلبیه گویان هستم، من فرزند آنم که بر براق سوار شد، من فرزند پیامبری هستم که در یک شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصی سیر کرد، من فرزند آنم که جبرئیل او را به سدرة المنتهی برد و به مقام قرب ربوبی و نزدیکترین جایگاه مقام باری تعالی رسید، من فرزند آنم که با ملائکه آسمان نماز گزارد، من فرزند آن پیامبرم که پروردگار بزرگ به او وحی کرد، من فرزند محمد مصطفی و علی مرتضایم، من فرزند کسی هستم که بینی گردنکشان را به خاک مالید تا به کلمه توحید اقرار کردند.

أَنَا ابْنُ مَنْ ضَرَبَ بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللَّهِ بِسَیْفَیْنِ وَ طَعَنَ بِرُمْحَیْنِ وَ هَاجَرَ الْهِجْرَتَیْنِ وَ بَایَعَ الْبَیْعَتَیْنِ وَ قَاتَلَ بِبَدْرٍ وَ حُنَیْنٍ وَ لَمْ یَکْفُرْ بِاللَّهِ طَرْفَةَ عَیْنٍ أَنَا ابْنُ صَالِحِ الْمُؤْمِنِینَ وَ وَارِثِ النَّبِیِّینَ وَ قَامِعِ الْمُلْحِدِینَ وَ یَعْسُوبِ الْمُسْلِمِینَ وَ نُورِ الْمُجَاهِدِینَ وَ زَیْنِ الْعَابِدِینَ وَ تَاجِ الْبَکَّائِینَ وَ أَصْبَرِ الصَّابِرِینَ وَ أَفْضَلِ الْقَائِمِینَ مِنْ آلِ یَاسِینَ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِینَ أَنَا ابْنُ الْمُؤَیَّدِ بِجَبْرَئِیلَ الْمَنْصُورِ بِمِیکَائِیلَ أَنَا ابْنُ الْمُحَامِی عَنْ حَرَمِ الْمُسْلِمِینَ وَ قَاتِلِ الْمَارِقِینَ وَ النَّاکِثِینَ وَ الْقَاسِطِینَ وَ الْمُجَاهِدِ أَعْدَاءَهُ النَّاصِبِینَ وَ أَفْخَرِ مَنْ مَشَی مِنْ قُرَیْشٍ أَجْمَعِینَ وَ أَوَّلِ مَنْ أَجَابَ وَ اسْتَجَابَ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ أَوَّلِ السَّابِقِینَ وَ قَاصِمِ الْمُعْتَدِینَ وَ مُبِیدِ الْمُشْرِکِینَ وَ سَهْمٍ مِنْ مَرَامِی اللَّهِ عَلَی الْمُنَافِقِینَ وَ لِسَانِ حِکْمَةِ الْعَابِدِینَ وَ نَاصِرِ دِینِ اللَّهِ وَ وَلِیِّ أَمْرِ اللَّهِ وَ بُسْتَانِ حِکْمَةِ اللَّهِ وَ عَیْبَةِ عِلْمِهِ

من پسر آن کسی هستم که برابر پیامبر با دو شمشیر و با دو نیزه می رزمید، و دو بار هجرت و دو بار بیعت کرد، و در بدر و حنین با کافران جنگید، و به اندازه چشم بر هم زدنی به خدا کفر نورزید، من فرزند صالح مؤمنان و وارث انبیا و از بین برنده مشرکان و امیر مسلمانان و فروغ جهادگران و زینت عبادت کنندگان و افتخار گریه کنندگانم، من فرزند بردبارترین بردباران و افضل نمازگزاران از اهل بیت پیامبر هستم، من پسر آنم که جبرئیل او را تأیید و میکائیل او را یاری کرد، من فرزند آنم که از حرم مسلمانان حمایت فرمود و با مارقین و ناکثین و قاسطین جنگید و با دشمنانش مبارزه کرد، من فرزند بهترین قریشم، من پسر اولین کسی هستم از مؤمنین که دعوت خدا و پیامبر را پذیرفت، من پسر اول سبقت گیرنده ای در ایمان و شکننده کمر متجاوزان و از میان برنده مشرکانم، من فرزند آنم که به مثابه تیری از تیرهای خدا برای منافقان و زبان حکمت عباد خداوند و یاری کننده دین خدا و ولی امر او، و بوستان حکمت خدا و حامل علم الهی بود.

سَمِحٌ سَخِیٌّ بَهِیٌّ بُهْلُولٌ زَکِیٌّ أَبْطَحِیٌّ رَضِیٌّ مِقْدَامٌ هُمَامٌ صَابِرٌ صَوَّامٌ مُهَذَّبٌ قَوَّامٌ قَاطِعُ الْأَصْلَابِ وَ مُفَرِّقُ الْأَحْزَابِ أَرْبَطُهُمْ عِنَاناً وَ أَثْبَتُهُمْ جَنَاناً وَ أَمْضَاهُمْ عَزِیمَةً وَ أَشَدُّهُمْ شَکِیمَةً أَسَدٌ بَاسِلٌ یَطْحَنُهُمْ فِی الْحُرُوبِ إِذَا ازْدَلَفَتِ الْأَسِنَّةُ وَ قَرُبَتِ الْأَعِنَّةُ طَحْنَ الرَّحَی وَ یَذْرُوهُمْ فِیهَا ذَرْوَ الرِّیحِ الْهَشِیمَ لَیْثُ الْحِجَازِ وَ کَبْشُ الْعِرَاقِ مَکِّیٌّ مَدَنِیٌّ خَیْفِیٌّ عَقَبِیٌّ بَدْرِیٌّ أُحُدِیٌّ شَجَرِیٌّ مُهَاجِرِیٌّ مِنَ الْعَرَبِ سَیِّدُهَا وَ مِنَ الْوَغَی لَیْثُهَا وَارِثُ الْمَشْعَرَیْنِ وَ أَبُو السِّبْطَیْنِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ ذَاکَ جَدِّی عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ثُمَّ قَالَ أَنَا ابْنُ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ أَنَا ابْنُ سَیِّدَةِ النِّسَاءِ

او جوانمرد، سخاوتمند، نیکوچهره، جامع خیرها، سید، بزرگوار، ابطحی، راضی به خواست خدا، پیشگام در مشکلات، شکیبا، دائما روزه دار، پاکیزه از هر آلودگی و بسیار نمازگزار بود. او رشته اصلاب دشمنان خود را از هم گسیخت و شیرازه احزاب کفر را از هم پاشید. او دارای قلبی ثابت و قوی و اراده ای محکم و استوار و عزمی راسخ بود وهمانند شیری شجاع که وقتی نیزه ها در جنگ به هم در می آمیخت آنها را همانند آسیا خرد و نرم و بسان باد آنها را پراکنده می ساخت. او شیر حجاز و آقا و بزرگ عراق است که مکی و مدنی و خیفی و عقبی و بدری و احدی و شجری و مهاجری است، که در همه این صحنه ها حضور داشت.او سید عرب است و شیر میدان نبرد و وارث دو مشعر، و پدر دو فرزند: حسن و حسین. آری او، همان او [که این صفات و ویژگی های ارزنده مختص اوست] جدم علی بن ابی طالب است. آنگاه گفت: من فرزند فاطمه زهرا بانوی بانوان جهانم.

حضرت سجاد علیه السلام آنقدر به این حماسه مفاخره آمیز ادامه داد تا اینکه صدای مردم به ضجه و گریه بلند شد. چون یزید ترسید مبادا فتنه بپا شود لذا دستور داد تا مؤذن شروع به اذان کرد و سخن امام سجاد را قطع نمود.

وقتی مؤذن گفت:

اللَّهُ أَکْبَرُ اللَّهُ أَکْبَرُ

حضرت سجاد فرمود: چیزی از خدا بزرگتر نیست.

هنگامی که مؤذن گفت:

أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ

علی بن الحسین فرمود: مو، پوست، گوشت و خون من به یگانگی خدا شهادت می دهند.

موقعی که گفت:

أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ

در این حال امام سجّاد علیه السلام عمامه خویش را از سر برداشت و خطاب به مؤذّن گفت: تو را به حقّ محمّد ساکت باش تا من سخنی بگویم. آنگاه از بالای منبر خطاب به یزید فرمودند:

ای یزید! این پیغمبر، جد من است و یا جد تو؟ اگر گویی جد من است، همه می دانند که دروغ می گویی، و اگر جد من است پس چرا پدر مرا از روی ستم کشتی و مال او را تاراج کردی و اهل بیت او را به اسارت گرفتی؟! حضرت این جملات را گفت و دست برد و گریبان چاک زد و گریست و گفت:

به خدا سوگند اگر در جهان کسی باشد که جدش رسول خداست، آن منم، پس چرا این مرد، پدرم را کشت و ما را مانند رومیان اسیر کرد؟! آنگاه فرمود: ای یزید! این جنایت را مرتکب شدی و باز می گویی: محمد رسول خداست؟! و روی به قبله می ایستی؟! وای بر تو! در روز قیامت جد و پدر من در آن روز دشمن تو هستند.

در این هنگام یزید فریاد زد که مؤذن اقامه بگوید! و آنگاه در میان مردم هیاهویی برخاست، بعضی نماز گزاردند و گروهی نماز نخوانده پراکنده شدند.

بازتاب خطبه امام سجاد علیه السلام

هنگامی که امام سجاد علیه السلام آن خطبه رسا را ایراد فرمود، مردم حاضر در مسجد را سخت تحت تأثیر قرار داد و انگیزه بیداری را در آنان برانگیخت و به آنان جرأت و جسارت بخشید.

روایت شده است که یکی از دانشمندان یهود که در آن مجلس حضور داشت به یزید گفت:

این جوان کیست؟

یزید گفت: او علی بن الحسین است.

یهودی گفت: حسین کیست؟

یزید در جواب گفت: پسر علی بن ابی طالب می باشد.

عالم یهودی گفت: مادر حسین کیست؟

یزید گفت: فاطمه دختر محمّد.

یهودی گفت: سبحان اللَّه!! این حسین پسر دختر پیامبر شما است و مع ذلک او را با این سرعت کشتید. چه بد با ذرّیه پیامبر خدا رفتار کردید!! بخدا قسم اگر حضرت موسی یک نوه از صلب خود در میان ما یهودیان به یادگار می نهاد ما او را پرستش می کردیم، ولی شما که دیروز پیغمبر خود را از دست داده اید امروز برجستید و پسر او را شهید کردید؟ اف بر شما، چه بد امتی هستید!

در این حال یزید عصبانی شد و فرمان داد تا او را بزنند.

در این هنگام آن یهودی برخاست و گفت:

اگر می خواهید مرا بزنید بزنید، می خواهید بکشید بکشید، رها می کنید رها کنید؛ در هر صورت من در تورات می نگرم که می گوید: هر کسی ذریه پیامبری را بکشد تا زنده باشد همیشه ملعون خواهد بود و هنگامی که بمیرد دچار آتش جهنم خواهد شد.

 (این خطبه را مرحوم علامه مجلسی - رضوان الله تعالی علیه - در جلد 45 بحارالانوار و مرحوم محدث قمی- اعلی الله مقامه- در نفس المهموم ذکر کرده اند.)

 
[ پنج شنبه 7 آذر 1392 ] [ 16:35 ] [ محمدحسین تقوایی ]

این عشق پربهاست به عالم نمی دهم 

من طعم چای روضه به زمزم نمی دهم...

[ سه شنبه 5 آذر 1392 ] [ 20:29 ] [ محمدحسین تقوایی ]

عزت و شکوه حسینی در آخرین لحظات

...گل من یک نشانی در بدن داشت

یکی پیراهنی کهنه به تن داشت...

اشاره

در نوشتارهای پیشین متذکر شدم که حضور برجسته عنصر(مصیبت) در حادثه عاشورا و تأکید بزرگان دین بر (اقامه ی عزا)ی حضرت ابا عبدالله (ع) به عنوان مهم ترین راهکار پاسداشت هدف و پیام مکتب عاشورا؛متأسفانه مهم ترین علت مغفول ماندن جلوه های جمیل شکوه و عزت حسینی در این مکتب شده است.

این نوشتار به یکی دیگر از این تجلیات زیبا می پردازد.

***

همه ما از اهل منبر و مداحان اهل بیت(ع) مصیبت(پیراهن کهنه) را بسیار شنیده ایم؛ماجرایی که در واپسین دقایق عمر شریف حضرت امام حسین(ع) اتفاق افتاد و نیز بسیار بر این سوگ اشک ریخته ایم،در حالی که متأسفانه در همین حادثه جانسوز یکی از زیباترین تجلیات عزت حسینی سخت مغفول واقع شده و کمتر بدان پرداخته شده است.

به روایت سید بن طاووس امام(ع) در آخرین لحظات؛ به اهل حرم فرمودند:

(ایتونی بثوب لا یرغب فیه اجعله تحت ثیابی،لئلا اجرد منه)

(برای من جامه کهنه ای بیاورید که کسی به در آوردن آن رغبت نکند.می خواهم آن را زیر لباس خود بپوشم شاید که آن را از تن من بیرون نیاورند.)

معمولا روضه خوان ها تا این قسمت از ماجرا را ذکر می کنند و سپس به مصیبت قتلگاه و جستجوی حضرت زینب(س) در آنجا می پردازند؛ در حالی که با کمال تأسف؛ زیباترین و شکوهمند ترین تصویر این ماجرا را ذکر نمی کنند!

لهوف می نویسد:

(فأتی بتبان)

تبانی را برای حضرت آوردند! ارباب لغت؛(تبان) به ضم تاء و تشدید باء را به لباس کوتاه و کوچک و بی ارزشی معنا کرده اند که صاحبان مشاغلی خاص آن را می پوشند(ر.ک:مختار الصحاح؛محمد بن ابی بکر رازی؛چاپ بیروت؛نشر دارالفکر؛؛1424 ه.ق)

امام(ع) با مشاهده آن فرمودند:

(لا؛ ذاک لباس من ضربت علیه الذلة)

(نه؛این لباس کسی است که خواری دامن گیرش شده باشد!)

آنگاه لباسی کهنه اما شایسته آوردند و به روایت لهوف،امام(ع) آن را پاره کردند و زیر لباس خود پوشیدند؛اگر چه سخت دلی لشگر کوفه چنان بود که آن را نیز از تن او درآوردند.(ر.ک: لهوف؛سیدبن طاووس؛ترجمه: علیرضا رجالی تهرانی؛نشر نبوغ؛1385)

به راستی چرا باید این تجلی زیبای عزت الهی در عاشورای اباعبدالله(ع)؛ مورد غفلت واقع شود؟ آیا صرف گریستن-و گاه با هر مطلب بی سند و کذب اشک ریختن- ما را با پیام و هدف امام(ع) و درس های عاشورا آشنا می کند؟

آیا نوبت آن نرسیده که متولیان امر مقدس اقامه عزای سیدالشهداء(ع) – اهل منبر و مداحان و...- در محافل آسمانی عزای امام(ع) طرحی نو در اندازند؟

به امید آن روز؛انشاالله.

 

 

 

[ جمعه 1 آذر 1392 ] [ 14:17 ] [ محمدحسین تقوایی ]

مرد آفرین روزگار

سیری اجمالی در :

(خطبه حضرت زینب-سلام الله علیها- در کوفه)

بی تردید؛وجود مقدس دختر بزرگوار امیرالمؤمنین(ع)؛عقیله بنی هاشم،حضرت زینب کبری(س) مهم ترین عامل حفظ مکتب عاشورا می باشد.زنی که در مسیر سیر الی الله گوی سبقت را از مردان ربود و به حق شایسته لقب (مردآفرین روزگار) شد:

زن مگو مردآفرین روزگار

زن مگو بنت الجلال اخت الوقار

(عمان سامانی)

حضرت زینب (س) را به حق (ام المصائب) نامیده اند؛ و شدت مصیبت هایی که در حادثه عاشورا و بعد ازآن بر وجود نازنین آن بزرگوار وارد آمد،بر هیچ کسی پوشیده نیست.

اما روح بزرگ و آسمانی زینب(س) در برابر این همه مصیبت،شکسته نشد و با مردانگی تمام به آفرینش حماسه هایی پرداخت که مکتب عاشورای حسین(ع) را تا قیام قیامت جاودانه ساخت و الحق که (کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود...)

از زیباترین جلوه های جمال جمیل عزت؛آزاد منشی و بزرگواری این بانوی عظیم القدر،خطبه شجاعانه و حماسی حضرتش در کوفه می باشد.خطبه ای که متأسفانه در بین اهل منبر و مداحان اهل بیت(ع)؛شاید به علت حضور پررنگ مصیبت درمکتب عاشورا مغفول و مهجور مانده است.

شاید کمتر از دو سه روز بعد از حادثه جانسوز عاشورا که حضرت زینب(س) شاهد دردکشیده آن واقعه بود؛دختر علی(ع) در میان مردم بی وفای کوفه به ایراد خطبه ای پرشور و حماسی پرداخت که  فصل جدیدی را در نهضت عاشورا آغاز کرد و ارکان حکومت اموی را به لرزه در آورد.

بشیر بن خزیم اسدی راوی این خطبه حماسی می گوید که با اشاره دست زینب(س)؛نفس ها در سینه ها حبس شد و زنگ های کاروان از حرکت ایستادند و گویا دخترعلی(ع) به زبان امیرالمؤمنین(ع) سخن می گفت!

در پایان این خطبه حماسی به روایت (لهوف)؛مردم کوفه حیران و سرگردان می گریستند و دست هایشان را بر دهان های خود می گذاشتند و انگشت می گزیدند!

زینب(س) شاگرد ممتاز مکتب وحی و معلم قرآن زنان کوفه در عهد خلافت امیرالمؤمنین(ع) است و باید کلامش ریشه در قرآن داشته و به اشارات وحیانی مزین باشد؛از مهم ترین ویژگی های این کلام ماندگار زینبی،وجود هفت اشاره معنا دار به قرآن کریم در این خطبه کوتاه اما عظیم الشأن می باشد.

آغازگر کلام زینب(س) مانند خطابه های علوی؛حمد و سپاس خدا و درود بر پیامبر اکرم(ص) بود.آنگاه حضرت در اعتراض به گریه های کوفیان بی وفا با اشاره ای ظریف به آیه 92 سوره نحل فرمودند:

(...مثل شما مثل همان زنی است که رشته های خود را می بافت و سپس آن را بر می گشود؛شما نیز سوگندهای خود را وسیله تقلب و فریب قرار دادید و بعد از ایمان به خدا و پیامبر با این گناه بزرگ،رشته ایمانتان را گشودید...)

آنگاه حضرت با تشبیه اهل کوفه به گیاهی که در منجلاب بروید یا به نقره ای که در دل خاک دفن شده باشد،و با استمداد از قرآن(سوره مائده آیه 80)  فرمودند:

(...الا ساء ما قدمت انفسکم ان سخط الله علیکم و فی العذاب انتم خالدون ...چه بد ذخیره ای برای آخرت خویش فرستاده اید،شما مستوجب خشم و غضب الهی هستید و در عذاب،جاوید خواهید بود.)

سپس حضرت زینب(س) در واکنش به گریه و ناله کوفیان؛با اشاره ای حکیمانه به آیه 82 سوره توبه که خطاب به منافقان می فرماید:

(فلیضحکوا قلیلا و لیبکوا کثیرا جزاء بما کانوا یکسبون)

فرمودند:

(...آیا گریه و ناله می کنید؟ آری به خدا که باید بسیار بگریید و کم بخندید؛هرآینه ننگ و عار این جنایت دامن شما را گرفته و با هیچ آبی نمی توانید این لکه را بشویید.چگونه خون پسر خاتم پیامبران و معدن رسالت و سید جوانان اهل بهشت شسته می شود؟....)

آنگاه حضرت با دلی پر ازدرد زبان به نفرین اهل کوفه گشود و از با استمداد از عبارت قرآنی(...و ضربت علیهم الذلة و المسکنة و باءوا بغضب من الله...بخشی از آیه 61 بقره)فرمودند:

(..از رحمت خدا دور باشید و نابود گردیدکوششتان بی نتیجه و دست هایتان بریده باد...بؤتم بغضب من الله و ضربت علیکم المسکنة..خشم خدا را بر خود نازل نمودید و داغ ذلت و بیچارگی بر شما نقش بست...)

سپس حضرت زینب(س) با تلفیقی زیبا از حماسه و مصیبت فرمودند:

(..وای بر شما مردم کوفه! آیا می دانید چه دلی از رسول خدا خرلشیدید؟ و چه جگری از او شکافتید؟ و کدام پرده نشینان عصمت را از پرده بیرون افکندید؟ آیا می دانید چه خونی از پیامبر بر زمین ریختید؟ چه هتک حرمتی از او کردید؟...)

در پایان این خطبه کوتاه حماسی؛حضرت(س) با تلاوت آیه (ان ربک لبالمرصاد)،کوفیان را به عذاب ذلت بار الهی و مجازات سخت در قیامت وعده داد.

(برای مشاهده متن این خطبه ر.ک: لهوف سیدبن طاووس ترجمه : علیرضا رجالی تهرانی انتشارات نبوغ؛1385؛صص194تا 197)

 

 

 

[ جمعه 24 آبان 1392 ] [ 15:45 ] [ محمدحسین تقوایی ]

(عزت در مکتب عاشورا ) به روایت (لهوف)

(اللهوف فی قتلی الطفوف) مشهور به (لهوف) اثر ماندگار دانشمند برجسته و عالی قدر شیعه رضی الدین علی بن موسی بن جعفر بن طاووس(589-664 ه.ق)؛ بی شک از مستندترین و معتبرترین مقاتلی است که پیرامون حادثه عاشورا نگاشته شده است.

از مهم ترین ویژگی های لهوف که سبب تمایز آن از سایر مقاتل می شود؛(مغفول نماندن عنصر عزت در حادثه عاشورا) می باشد.حضور پررنگ و بی سابقه عنصر (مصیبت) در این مکتب و تأکید بزرگان دین بر اقامه عزای حضرت اباعبدالله الحسین(ع) به عنوان مؤثرترین راه کار زنده نگه داشتن پیام عاشورا باعث شده که بسیاری از نویسندگان مقاتل و به تبع آنها اهل منبر و مداحان اهل بیت(ع) از حضور (عزت مندی) در حادثه عاشورا غافل شده و بیشتر به تجلی صفحه مصیبت عاشورا بپردازند.

در این نوشتار بر آنیم  تا جلوه هایی از عزت مندی؛ آزادگی و ظلم ستیزی مکتب عاشورا به عنوان یکی از مهم ترین درس های این مکتب به روایت لهوف بیان نماییم.

1)    عزت حسینی در برابر فرماندار مدینه

بعد از مرگ معاویه؛ یزید طی نامه ای از فرماندار مدینه-ولید بن عتبه- خواست تا از امام حسین(ع) برای یزید بیعت بگیرد.صاحب لهوف به بیان جزئیات این ماجرا و ذکر سخنان عزت مند امام (ع) پرداخته است:

(...ما از خاندان نبوت و رسالتیم؛خاندانی که خانه آنها محل رفت و آمد فرشتگان است و خداوند به خاطر ما همه چیز را آغاز کرد و پایان می بخشد.اما یزید فردی فاسق و شراب خوار و قاتل است و آشکارا گناه و جنایت می کند؛ و مثل من با مثل او بیعت نخواهد کرد...)

(ر.ک: لهوف؛ترجمه علیرضا رجالی تهرانی؛انتشارات نبوغ ؛قم؛1385؛ص 43)

2) عزت مندی حضرت مسلم (ع)

به روایت سید بن طاووس؛حضرت مسلم بن عقیل(ع) پس از پیمان شکنی اهل کوفه و تنها ماندن،آنگاه که کار به جنگ و پیکار کشید،در هنگامه جنگ رجز می خواند و محتوای این اشعار عزت و عزت مندی بود. ترجمه بخشی از آن رجز حماسی چنین است:

(سوگند یاد کرده ام که کشته نشوم مگر آزادانه و من مرگ در بستر را شایسته نمی دانم...)

همچنین صاحب لهوف به بیان جزئیات حضور مسلم(ع) در مجلس ابن زیاد می پردازد.به روایت لهوف؛حضرت مسلم بر ابن زیاد سلام نداد و آزادانه به رسوا کردن او و یزید پرداخت.(ر.ک: همان صص 80 و 81)

3)    سروده عزت مند امام(ع) در ملاقات با فرزدق

به روایت لهوف امام(ع) در بین راه با فرزدق ملاقات کرد و اشعاری سرود که برخاسته از روح بلند و آزاد منش امام(ع) است.ترجمه پاره ای از آن اشعار چنین است:

(...اگر دنیا کالایی نفیس به شمار آید؛خانه پاداش خدا برتر و زیباتر است. و اگر بدن ها برای مردن آفریده شده اند،پس کشته شدن انسان در راه خدا با شمشیر برتر ئو با فضیلت تر است...)

(ر.ک: همان ص 103)

4) عزت آموزی امام (ع) در خطبه های بین راه

تمام سخنرانی های امام(ع) در بین راه و بعد از آن جلوه ای از عزت مندی مکتب عاشوراست:

(...من مرگ را جز سعادت و زندگی با ستمگران  و ناپاکان را جز ذلت و ننگ نمی بینم...)

(ر.ک: همان ص 109)

5) عزت حضرت عباس(ع) در رد کردن امان نامه شمر

به روایت لهوف؛آنگاه که شهر برای حضرت ابوالفضل (ع) و برادرانش امان نامه آورد،آنها عزت مندانه آن را نپذیرفتند. عباس(ع) با قاطعیت به شمر فرمود:

(دو دستت قطع باد! لعنت بر آن امانی که برای ما آورده ای! ای دشمن خدا!آیا به ما می گویی برادر و مولایمان حسین پسر فاطمه را رها کنیم و به فرمان ملعون و ملعون زادگان در آییم؟)

شمر خشمگینانه به سمت سپاه خود بازگشت.

(ر.ک: همان ص 125)

6) عزت مندی امام(ع) در خطابه پیش از نبرد

امام(ع) پیش از آغاز نبرد روز عاشورا و برای هدایت و اتمام حجت بر آنها،سخنرانی مفصلی ایراد فرمودند که صاحب لهوف آن را روایت کرده است و سراسر این خطابه پرشور جلوه گاه حضور عزت و آزادگی در مکتب عاشوراست:

(...ای مردم آگاه باشید زنا زاده پسر زنا زاده مرا بین دو کار مخیر گردانید: شمشیر کشیدن یا خواری کشیدن! و به دور باد که ما تن به ذلت دهیم...)

(ر.ک : همان ص135)

7) عزت حسینی بر بالین شهدای کربلا

حتی بیانات امام(ع) بر بالین شهدا تلفیقی بود از مصیبت و حماسه و عزت! به روایت لهوف؛امام(ع) بر بالین حر چنین فرمودند:

(براستی که تو همچنان که مادرت تو را حر نامید؛آزاد مردی! آزاد در دنیا و آخرت)

(ر.ک: همان ص143)

8) رجز خوانی امام (ع) تجلی عزت حسینی

(القتل اولی من رکوب العار

والعار اولی من دخول النار)

مشهورترین رجز امام (ع) به روایت لهوف است:

(کشته شدن از زندگی با ننگ و عار بهتر و ننگ و عار از آتش دوزخ بهتر است)

(ر.ک: همان ص161)

9) کهنه پیراهن امام (ع) جلوه گاه عزت امام(ع)

از مشهور ترین مصائبی که اغلب از مداحان اهل بیت(ع) می شنویم و می گرییم؛ پیراهن کهنه خواستن امام(ع) است؛اما متأسفانه جلوه عزت مندی این حادثه را کمتر شنیده ایم!

به روایت لهوف؛ آنگاه که امام(ع) در خواست پیراهن کهنه کردند تا شاید آن را از بدن حضرت بیرون نیاورند،جامه کوتاهی را برایشان آوردند! امام(ع) فرمودند:

(نه هرگز! این لباس کسی است که خواری دامن گیرش شده باشد!)

(ر.ک: همان ص167)

10) لحظه شهادت امام(ع)؛اوج تجلی عزت

صاحب لهوف از زبان هلال بن نافع لحظات آخر زندگی امام(ع) را چنین روایت می کند:

(...حسین را در حال جان دادن دیدم؛به خدا سوگند که هرگز کشته به خون آغشته ای را ندیدم که زیباتر و نورانی تر از او باشد! و من چنان محو رخسار نورانی و زیبایش شده بودم که نفهمیدم او را چگونه کشتند!)

(ر.ک: همان ص 173)

تجلیات دیگری از عزت عاشورایی مربوط به حوادث بعد از شهادت امام (ع) را در مجالی دیگر به تماشا خواهید نشست.انشاالله.

به امید روزی که مداحی مداحان اهل بیت(ع) در عزای سالار شهیدان بر پایه معرفت و آگاهی باشد و پرداختن به صفحه (مصیبت) عاشورا ما را از (عزت) عاشورا غافل نسازد.

 

 

 

 

[ چهار شنبه 22 آبان 1392 ] [ 14:59 ] [ محمدحسین تقوایی ]

آیه تطهیر ؛ رویداد کسا و حدیث کسا

(...انما یریدالله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا*احزاب 33)

اشاره

بخش پایانی آیه 33 سوره احزاب که به آیه تطهیر معروف می باشد از مشهورترین و مهم ترین آیاتی است که شیعه آن را به عنوان سند قرآنی عصمت اهل بیت(ع) می داند و به عنوان برگ زرینی بر دفتر افتخارات و حقانیت شیعه می درخشد.

محتوای بلند این آیه متأسفانه مورد کج فهمی برخی قرار گرفته و از همین روی معرکه آراء مفسران شیعه و سنی شده است.این نوشتار اشارتی گذرا دارد به برخی از نکات مهم و قابل توجه این آیه.

1)شأن و مکان نزول آیه تطهیر

بنا به نظر بیشتر مفسران شیعه و سنی آیه تطهیر در خانه یکی از زنان پیامبر(ص) نازل شده است؛اگر چه میان مفسران در این که آیه در خانه کدام یک از آنها نازل شده گفتگوست،اما تأمل در روایات تفسیری این آیه نزول آن را در خانه (ام سلمه) تأیید می کند.بنا به نقل ام سلمه آن روز که پیامبر(ص) در خانه او بود؛دستور فرمود که به کسی جز خاندانش اجازه ورود ندهد.آنگاه حضرت زهرا(س) با طبقی از غذای مورد علاقه پیامبر(ص) بر حضرتش وارد شد؛سپس پیامبر از فاطمه(س) خواستند تا همسر و دو فرزندش نیز بیاورد.با ورود آنها و بر سر سفره غذا-که این بار به طور استثنا و با هدف، بدون حضور ام سلمه بود- آیه تطهیر نازل شد .سپس پیامبر(ص) کسای خیبری را بر سر داماد و دختر و فرزندانش کشید و آیه تطهیر را تلاوت کرد.ام سلمه از پیامبر خواست تا به عنوان همسر پیامبر در جمع اهل بیت(ع) داخل شود اما حضرت مانع ورود وی شده و فرمودند: تو بر خیر و نیکی و از همسران پیامبر خدایی.(ر.ک : تفسیر الدر المنثور سیوطی ج 5 و6ذیل آیه تطهیر)

2) شأن اهل بیت(ع) در آیه تطهیر

آیه تطهیر با تأکیدات مکرر و مهمی مقام والای عصمت (مصون بودن اهل بیت از گناه و اشتباه) را برای آنها اثبات می کند:

الف) واژه (انما) که از ادات حصر است، انحصار اراده الهی را مبنی بر عصمت اهل بیت(ع) می رساند.

ب)تقدم جار و مجرور (عنکم) بر مفعول به (الرجس) نیز اختصاص و انحصار را افاده می کند.

ج) اعراب نصب در (اهل البیت) نیز بنا بر اختصاص است که در حقیقت، تأکیدات قبل را تأیید می کند.

د)آمدن (یطهرکم) از پی (لیذهب عنکم...) تأکید موضوع زایل شدن پلیدی ها؛در کنار آراسته شدن به ارزش های معنوی و فضایل اخلاقی را برای اهل بیت(ع) اعلام می دارد.

ه) مفعول مطلق نوعی (تطهیرا) مبالغه در موضوع تطهیر یا غیر قابل وصف بودن طهارت معنوی اهل بیت(ع) را مطرح می کند.

3) (رجس) چیست؟

علامه طباطبایی در المیزان؛ (رجس) را هر نوع پلیدی و انحراف فکری،روانی،عملی اعم از شرک و کفر و نفاق و جهل مرکب و گناه و اشتباه می داند.(ر.ک: المیزان ج16 ذیل آیه تطهیر)

4) مقصود از (اهل بیت) چیست؟

بسیاری از مفسران اهل سنت با توجه به این که آیات قبل از آیه تطهیر خطاب به همسران پیامبر(ص) است؛اصرار دارند که تمام همسران پیامبر(ص) به همراه حضرت زهرا(س) و امیرمؤمنان(ع) و حسنین(ع) را اهل بیت پیامبر (ص) بدانند.اما شیعه با دلایل فراوان قرآنی و روایی و عقلی؛ زنان پیامبر (ص) را شامل (اهل بیت) به معنای خاص آیه تطهیر نمی داند و فقط حضرات پیامبر؛زهرا؛علی؛ حسنین(علیهم السلام) و به تبع آنها بقیه امامان معصوم را جزء اهل بیت و دارای عصمت الهیه می داند.اکنون پاسخ به چند پرسش پیرامون این موضوع:

الف)آیا با توجه به این که خطاب آیه تطهیر و آیات قبلش به همسران پیامبر(ص) است، آنها را نمی توان در زمره اهل بیت(ع) محسوب کرد؟ نیز در زمره اهل بیتند؟

 ضمایر آیات قبل و بعد از این آیه عموما مؤنث آمده است، در حالی که ضمایر آخرین قسمت آیه 33 سوره احزاب (آیه تطهیر) همه به صورت جمع مذکر است و این نشان می دهد معنای دیگری مورد نظر بوده است.(ر.ک: تفسیر نمونه ج 17 ص 294).

ب)چگونه در میان بحث از وظایف زنان پیامبر(ص) مطلبی گفته شود که شامل زنان آن حضرت نمی شود؟

پاسخ را از مرحوم (طبرسی) در تفسیر ارزشمند (مجمع البیان) و به نقل از تفسیر نمونه می آوریم:

(این اولین بار نیست که در آیات قرآن به آیاتی بر می خوریم که در کنار هم قرار دارند اما از موضوعات مختلفی سخن می گویند...)

علامه طباطبایی معتقد است که آیه تطهیر جداگانه نازل شده و در هنگام جمع آوری قرآن در عصر پیامبر(ص) یا بعد از آن در کنار این آیات قرار داده شده است.(ر.ک: المیزان ج 16 ص 466)

5) دلیل قرآنی عدم شمول زنان پیامبر (ص) در دایره اهل بیت(ع) چیست؟

به اعتقاد شیعه هیچ یک از زنان پیامبر(ص) در زمره اهل بیت به معنای خاص آیه تطیر نیستند و اهل سنت معتقدند که تمام آنها جزء اهل بیت محسوب می شوند و گزینه سومی وجود ندارد.

آیه تطهیر مقام عصمت الهیه را برای اهل بیت(ع) اثبات می کند پس اگر زنان پیامبر(ص) نیز شامل آیه تطهیر شوند باید آنها نیز معصوم باشند؛ در حالی که آیات اول تا پنجم  سوره تحریم به صراحت اعلام می کند که دو تن از زنان پیامبر(ص) در افشای راز آن حضرت مرتکب گناه کبیره شدند و در آیه چهارم به آنها دستور توبه می دهد. پس قطعا زنان پیامبر (ص) از دایره مصادیق اهل بیت نبوت خارج می شوند.

تذکر مهم:

با توجه به آنچه گفتیم و نیز نکات اجتماعی و سیاسی وطرح شده در سوره احزاب؛ روشن می شود که عنوان (ام المؤمنین) برای زنان پیامبر(ص)؛یکی جنبه منع فرصت طلبان از سوء استفاده سیاسی از زنان پیامبر(ص) از طریق ازدواج با آنان بعد از پیامبر(ص) را دارد و جنبه دیگر بعد اخلاقی حفظ حرمت ویژه حریم ناموسی پیامبر(ص) حتی بعد از رحلت وی می باشد. پس این عنوان نه موجب محرمیت شرعی می شود و نه دلیل ارزش معنوی می باشد که واقعیات تاریخی صدر اسلام آن را قطعا نفی می کند.(ر.ک: بررسی شخصیت اهل بیت در قرآن به روش قرآن به قرآن ؛ دکتر ولی الله نقی پورفر؛نشر مرکز آموزش مدیریت دولتی؛1380)

5) آیه تطهیر و آنچه معروف به (حدیث کسا)ست:

بر طبق آنچه در شأن نزول آیه تطهیر گذشت؛نزول این آیه در خانه یکی از همسران پیامبر(ص) و ممانعت حضرت از ورود آن زن به جمع اهل بیت(ع) دارای پیامی خاص و تأکیدی فراوان بر مصادیق حقیقی اهل بیت(ع) و خروج زنان حضرت از دایره شمول اهل بیت(ع) است.

(واقعه کسا ) و (نزول آیه تطهیر) از مسلمات تاریخی است که مفسران شیعه و سنی و مورخان مسلمان به تواتر از آن یاد کرده اند.

آنچه امروز به (حدیث کسا) معروف و در مفاتیح الجنان مرحوم شیخ عباس قمی آمده و از آن نزول این آیه در خانه حضرت زهرا(س) استفاده می شود؛ متأسفانه حدیثی بدون سند است که خود محدث قمی در (منتهی الامال) و در شرح زندگی امام حسین(ع) به مستند نبودن آن اشاره کرده و بعد از فوت وی ناشران؛ بر خلاف میل آن بزرگوار، آن را در پایان مفاتیح الجنان اضافه کرده اند.(ر.ک: مفاتیح نوین؛ آیت الله مکارم شیرازی ص 1165)

آیت الله محمدی ری شهری در جلد اول کتاب (اهل بیت در قرآن و حدیث) صفحات 42 تا 45 ؛ می نویسد که این حدیث بی سند اولین بار در کتاب (منتخب) اثر فخر الدین محمد بن علی نجفی معروف به شیخ طریحی آمده است. و شگفت این که در حاشیه کتاب (عوالم العلوم) سندی برای این حدیث ذکر می شود که هر کس اندک آشنایی با علم رجال داشته باشد به نادرست بودن آن پی می برد.

 

 

 

[ پنج شنبه 2 آبان 1392 ] [ 17:14 ] [ محمدحسین تقوایی ]

معلم ایمان؛الگوی صداقت

(به بهانه آیین نکوداشت معلم پیش کسوت و کتابفروش انقلابی فسا؛استاد حاج علی اصغر امیدی)

نام استاد حاج امیدی برای بیشتر همشهریان فسایی به ویژه نسل گذشته و دانش آموزان ده های شصت و هفتاد،تداعی کننده خاطرات شیرین بسیاری است.بزرگ مردی که در کسوت شریف معلمی؛حق بزرگی بر بسیاری از فسایی ها و به ویژه دانش آموختگان این دیار دارد.

حاج امیدی را بی تردید می توان از چهره های تأثیر گزار فرهنگی در جریان نهضت امام خمینی در شهرستان فسا به شمار آورد.در آن سال های پر ماجرا ؛ جوانان پرشور و انقلابی فسا – که هم اکنون گرد پیری بر سر و چهره دارند- تنها مرجع و مأوایشان برای تهیه کتاب های اسلامی و به ویژه رساله ی امام خمینی، حاج امیدی بود و چند مغازه در بازار فسا – از جمله مغازه مرحوم پدر نگارنده این سطور در اول بازار- میعادگاه حاج امیدی و یارانش بود. و به اذعان بسیاری از مردمان آن روزگار؛نام حاج امیدی با مجله (مکتب اسلام) گره خورده بود،همان رسانه ای که در آن زمان از مؤثرترین پایگاه های نشر معارف اصیل اسلامی بود.

حاج امیدی بعد از پیروزی انقلاب نیز به فعالیت های تبلیغی خود ادامه داده و می دهد و همچنان او را به عنوان کتابفروش سیار و متدین فسایی می شناسیم.

از مهم ترین ویژگی های شخصیتی استاد حاج امیدی- که می تواند برای تمام معلمان دینی الگویی شایسته باشد- تلفیق زیبای (علم) و (عمل) در وجود این انسان الهی است. حقیر که در دوران دبیرستان افتخار شاگردی این بزرگ مرد و سال هاست که توفیق معاشرت و همنشینی با ایشان را دارم؛به خوبی به این ارزش شخصیتی ایشان پی برده ام و در این همه سال- خدا را گواه می گیرم- کلمه ای از ایشان نشنیده ام که خود عامل به آن نباشند و بی شک رمز توفیق حاج امیدی در تدریس مؤثر درس دینی همین مطلب است.

به اعتقاد حقیر؛معلم دینی برای موفقیت و تأثیر گزاری بیشتر باید علاوه بر علم و دانش و توانمندی تدریس روش مند،مؤید به توفیقات و الهامات و اشراق هایی از جانب خدا نیز باشد و استاد حاج امیدی از این دسته معلمان موفق درس دینی بودند.

هرگز فراموش نمی کنم که در کلاس های درس؛این بزرگ مرد آنچنان مفاهیم دینی-به ویژه احکام- را با بیانی ساده و دلنشین تدریس می کردند که تصور سختی و غلظت در دین از ذهن دانش آموزان محو می شد.

استاد حاج امیدی که خود با تلمذ در مکتب قرآن و اهل بیت(ع)؛حلاوت آموزه های دینی را چشیده اند،با بیانی ساده و صمیمی و بی تکلف- در عین حال روش مند- این شیرینی آسمانی را در قالب شرابی روحانی در جام دل دانش آموزانش می ریخت.

اقدام (جبهه کتاب فسا) در جهت نکوداشت این استاد فرزانه را می ستایم؛متواضعانه دست این معلم الهی-که حق بزرگی بر حقیر دارد- را می بوسم و برای ایشان صحت و سلامت و طول عمر بابرکت آرزومندم.

[ پنج شنبه 18 مهر 1392 ] [ 15:5 ] [ محمدحسین تقوایی ]

مگر می شود زندگی مرا در هم ریخته آفریده باشد ؛ خدای دانه های انار !!....

 

[ چهار شنبه 3 مهر 1392 ] [ 19:3 ] [ محمدحسین تقوایی ]

 

بی قرار

شهید عارف؛ شاعر، نقاش و دانشجوی پزشکی علی رضا فیروزی(تولد:فسا1343-شهادت: 1367 عملیات بیت المقدس) 

روح بزرگ علی رضا طاقت درنگ در این دنیای کوچک را نیافت و به کاروان یاران شهیدش پیوست.آنچه از سروده های او باقی مانده است نشان می دهد که آینده شعری او بسیار درخشان بود؛ اگر چه به زیباترین آینده ها رسید... علی رضا این مثنوی زیبا را برای شهید محمد جعفر شکرپور سروده است.

 

آن شب میان عاشقان شوری دگر بود

از اتفاقی تازه قلب شب خبر بود

 

مرغان عاشق زین قفس پرواز کردند

پرواز را تا بیکران آغاز کردند

 

از دخمه تاریک دنیا پر گرفتند

راه دیار دوست را از سر گرفتند

 

رفتند تا اوج فلک،تا چشمه نور

رفتند تا سینای عشق و وادی طور

 

رفتند آنجایی که  کوی آشناییست

آنجا که ماوای شهیدان خداییست

 

جایی که جان آرام گیرد نزد جانان

آن جا که "عند ربهم" فرمود قرآن

 

این عاشقان را جز شهادت مرگ ننگ است

در کامشان بی دوست ماندن چون شرنگ است

 

چون عشق را جز عشق تفسیری دگر نیست

حلاج را جز دار تدبیری دگر نیست

 

این واژه در قاموس دل با خون قرین است

این داستان آغاز و پایانش همین است

 

تدبیر این یاران عاشق نیز خون است

زین حلقه هر کس بیم جان دارد برون است

 

پروای جان یعنی اسیر خویش بودن

یعنی اسیر نفس بد اندیش بودن

 

پروانگان را هیچ پروایی زجان نیست

سودای جانان چون بود،پروای جان نیست

 

پروانه کی پروایی از پر سوختن داشت

گویی که از اول سر افروختن داشت

 

این جمع مشتاقی که بیم سر ندارند

جز وصل یار اندیشه ای دیگر ندارند

 

در عشق بازی رشک مجنونند اینان

آلاله های غرق در خونند اینان

 

این پاکبازان را چه باک از جان سپردن

رندان بیدل را چه باک از زخم خوردن

 

با این سبک بالان بی پروا و بی باک

با کاروان لاله های سینه صد چاک

 

با این سبک روحان از خود وا رهیده

وارسته ای می رفت از دنیا بریده

 

وارسته ای،دلداده ای،جان بی شکیبی

درد آشنایی،با تن آسایی غریبی

 

این عاشق از خویش رسته جعفرم بود

این سینه و بازو شکسته جعفرم بود

 

این زخم کین بر سینه جعفر بود ،جعفر

این عارف بی کینه جعفر بود جعفر

 

او سینه اش سینای موسای طلب بود

هر دم دلش بهر طلب در تاب و تب بود

 

شوق شهادت در نگاهش موج می زد

مرغ مهاجر بود و دل بر اوج می زد

 

می رفت و بر دل داشت شوق بی قراری

آموخت یاران را طریق سربداری

 شهید محمد جعفر شکرپور

 

 
[ جمعه 29 شهريور 1392 ] [ 17:38 ] [ محمدحسین تقوایی ]

...و تلک الایام نداولها بین الناس...(سوره ی آل عمران آیه 140)

 

...و این روزگار را (برای عبرت) میان مردم می گردانیم...

 

یاد باد آن روزگاران یاد باد...

پیری و جوانی چو شب و روز برآمد

ما شب شد و روز آمد و بیدار نگشتیم

(سعدی)

انگار همین دیروز بود....

[ پنج شنبه 28 شهريور 1392 ] [ 22:1 ] [ محمدحسین تقوایی ]

 

گل معراج(غزلی زیبا در مدح حضرت ختمی مرتبت "ص" از استاد جواد جعفری فسایی"سها")

 

گل معراج

نام زيبــاي محـــمّد ،ز كفـــم  صـــهبا بـرد

عاشـــقم بر رخِ خـود كرد و،  از این دنيا برد

 نه همين سوخت دل و ، ساخت مرا ذرّه‌ي خاك

 برق طــوفان شـد و، خاكسـترِ من ، از جا  برد

 تو مپنـدار، كه او ســاده به معشــوق  رسيد

  ره ز جبــريل زد و، پـي بـه رهِ اقصــا بــرد

 مُصحَـفي كـز سـفرِ دوسـت،  ره آوردش بود

 خطّ بطـلان مرا شســت و،  همــه يكجــا برد

 آن يتيــمي كه فلــك ، مهــر پــدر بــرد از او

 لطــف حق گشـت و،  قرار از همـه‌ي دلها برد

 هیـچ نارفته به مكتب، سرِ خود، خـط ننوشت

 جــز ولايِ دل مــن ، كــز همگـان ، طغــرا برد

 هــر گلــی، تــا دمِ معــراج، لب بــام  رسـد

 او سر از عــرش، بـرون بـرد و، سمن آرا برد

 من نه آسان به ولايش، دل و دیــن دادم زود

 رسـم عاشـق كُشي اش، این همه را يغما برد

  قطـره اي بــودم و، در جـوي فنا جايــم بود

 او صـدف بـــود  و، مــرا تا به دل دريـا برد

 او نه بحـري‌ست ،كه غـوّاص بر او يابد دست

 لؤلـویي بـــود، كه از جوهـــريان لالا بــرد

 پس «سها» ،در كشش دوست نه آن  مجنوني

مگــر آن روز، كه ایـــن نامـــه برِ ليـلا  برد

(با تشکر از استاد جعفری به خاطر اجابت خواهش حقیر نسبت به درج این غزل زیبا و برای من خاطره انگیز، در وبلاگشان و همکار فرهیخته ام جناب مهر پیما که عکس استاد را از وب ایشان گرفته ام)
[ پنج شنبه 28 شهريور 1392 ] [ 8:48 ] [ محمدحسین تقوایی ]

ترجمه منظوم نامه 3 نهج البلاغه از:

استاد شهریار

27 شهریور ماه یاد روز غروب غمگنانه آفتاب شعر و ادب ایران زمین؛ مرحوم استاد سید محمد حسین بهجت تبریزی(شهریار) در سال 1367 می باشد. و چه شایسته و به جاست که این روز را (روز شعر و ادب ایران زمین) نامیده اند.

یاد و نام و خاطره شهریار بزرگ تا ابد جاودانه باد.

آنچه پیش رو دارید؛ ترجمه منظوم سومین نامه امیر بیان(ع) در نهج البلاغه- نامه اعتراض آمیزامام(ع)  به شریح قاضی- است.(برای آشنایی بیشتر با این نامه رجوع کنید به: مجموعه مطالب "آقای رئیس جمهور..." در همین وبلاگ- خرداد 1392) :

شریحی است قاضی معاصر به مولا

ولی قاضی ریش و پشم است و شولا

خیانت به خفیه، عبادت به کرنا

خدا گوید اما ارادت به خرما

برون مؤمن و متقی و موحد

درون مشرک و سخت مرتد و ملحد

به ظاهر طلای عیار و درستی

ولی از بطون سکه قلب و سستی

قضاوت به خبث و خیانت سرشته

به خون شه کربلا خط نوشته

سر خوان او رشوه چون منّ و سلوی

چنانش بچسبد که بر مرده حلوا

به هشتاد دینار وقت،از تجمل

خریده یکی خانه چون دسته گل

قباله نوشته ،شهودی گرفته

ضمان درک را عهودی گرفته

کلاهی همه شرعی و شسته رُفته

ولیکن به هر بخیه ننگی نهفته

طلب کرد او را علی شاه مردان

نگاهی بدو کرد چون شیر غضبان:

کجایی! که عمرت بپرِّد چو بادی

در آن خانه آید غلاظٌ شدادی

نه حجت پذیرد نه چندین گواهی

به گورت کشاند بخواهی نخواهی

گر این خانه جز از حلالت خریدی

نخسبی که در غار افعی خزیدی

برانداختی خانه دین و دنیا

نه اینجا دگر خانه داری نه آنجا

از این غبن فاحش جهانی بلرزد

متاعی چنین خود به لعنت نیرزد

نگاهش به انشای متن قباله

که انشاد فرمود این سرمقاله

به من کرده بودی گر این امر، تسلیم

من این گونه می کردم این نسخه تنظیم:

فروشنده : کوچنده از خانمانی

خریدار : وا مانده از کاروانی

مبیعش : نوانخانه ای سست بنیاد

بنایی که خاکی است در معرض باد

یکی منزل کاروانخواب چرکین

که "برخیز" گوید به دنبال "بنشین"

نه در وی صفایی نه با وی سروری

چه دهلیز مرگی چه دالان گوری

بود واقع این خانه درد و علت

به شهر غرور از اقالیم غفلت

وزان شهر در کوی بی تکیه گاهان

خود آن کوی در برزن روسیاهان

شمالاً : به مرداب آفات،محدود

جنوباً : به مرگ و مکافات محدود

به شرقیش: بیغوله نفس طامع

به غربیش: شیطان که حدش به شارع

به دیوار غربی است درب ورودش

وزین در به شیطان سلام و درودش

بها : در گذشتن ز عزّ و قناعت

به هر سفله تعظیم و تکریم وطاعت

ضَمان درک : عهده روزگاران

نگونسازِ تاج از سر تاجداران

فروشنده قصر فرعون و قیصر

ستیزنده داریوش و سکندر

ز پرویز گنجینه تاراج کرده

ز شیرین جهیزیه حراج کرده

گلاویز خنجرگدازان خونریز

ستاننده جان تیمور و چنگیز

به خاک افکن هر که تخم هوس کاشت

به زعمی که حاصل به احفاد بگذاشت

بلی عهده دار است ضامن که آخر

کشد جمله در موقف هول محشر

در آن دادگاه عظیم الهی

عظیم است رسوایی و رو سیاهی

گواهان محضر: خدا وانگهی عقل

که در گوش جان قصه ها می کند نقل

چه عقلی که بند علائق گسسته

بت نفس اماره خود شکسته

خدایا! چه قرآن ناطق امامی

کلام الملوک ملوک الکلامِ

 

 

 

[ سه شنبه 26 شهريور 1392 ] [ 15:55 ] [ محمدحسین تقوایی ]

ای کعبه ی دلربای دل ها ؛ مشهد

ای از تو رهی به عرش اعلا ؛ مشهد

از عشق تو یا ضامن آهو هر روز

با پای دل از فسا روم تا مشهد

(سروده ی : محمد حسین تقوایی)

[ سه شنبه 26 شهريور 1392 ] [ 14:46 ] [ محمدحسین تقوایی ]

نقص زنان!

آیا زنان ناقص العقلند؟

خطبه 80 نهج البلاغه از بحث برانگیزترین خطبه های این مجموعه ارزشمند است.حسب نقل سید رضی؛امام(ع) این خطبه را پس از فراغت از جنگ جمل ایراد فرمودند و در آن با استخدام واژه (نقص) به بیان برخی از ویژگی های زنان می پردازند،که خود معرکه آراء صاحب نظران شده است. حضرت می فرمایند:

معاشر الناس ان النساء نواقص الایمان نواقص الحظوظ نواقص العقول...

(ای مردم! زنان از نظر ایمان؛بهره اقتصادی و موهبت عقل، کاستی هایی دارند...)

آنگاه امام(ع) به بیان علت این نواقص می پردازند و برکناری آنان از نماز و روزه در ایام معذوریت را علت نقص ایمان؛ برابری شهادت دو زن با شهادت یک مرد را علت نقص عقل و نصف بودن ارثشان نسبت به مردان را علت نقص بهره آنها می دانند.

وجود این مفاهیم در این خطبه بسیار جنجال برانگیز بوده به نحوی که برخی انتساب این کلام را به امام (ع) نفی کرده اند؛اما وجود آن در منابع قبل از زمان سید رضی این احتمال را منتفی می کند.

اگرچه بحث (حقوق زن و مرد در اسلام) نیازمند مباحث گسترده ای می باشد – که شاید از حوصله فضای مجازی خارج باشد- اما به طور اختصار به بیان برخی پاسخ ها پیرامون شبهات وارد بر این خطبه می پردازیم.

اعتقاد ما به (عدالت الهی) و نیز تصریح قرآن به این که در پیمودن راه کمال انسانی؛جنسیت مطرح نیست(ر.ک سوره نحل آیه ی 97)؛این نکته را روشن می سازد که قطعا منظور از (نقص) در این خطبه،(عیب و ایراد و کاستی) که با عدل الهی منافات داشته باشد نیست.

شأن صدور این خطبه(جنگ جمل؛ که آتش افروز آن یک زن-عایشه- بود) ما را به این نکته رهنمون می شود که قطعا منظور امام(ع) تمام زنان نیستند؛ کما این که در آیات متعددی از قرآن شاهدیم که به مذمت (انسان) می پردازد و او را حریص و کم طاقت و بی تاب و بخیل معرفی می کند(ر.ک: سوره معارج آیات 19-21) یا انسان را (کفران کننده آشکار) می داند(ر.ک: زخرف 15)؛ و این همان انسانی است که به شهادت قرآن،خداوند تاج کرامت را فقط بر سر او نهاده است(ر.ک:اسری 70).بی شک انسان در طبیعتش؛ این صفات را ندارد بلکه ظاهر این است که این صفات انسان هایی است که تحت تربیت رهبران الهی قرار نگرفته اند و در میان هوس هایشان غوطه ورند.در میان زنان نیز افراد شایسته ای هستند که حتی الگوی بشریتند مانند حضرت زهرا و حضرت مریم (س) و...و به عکس زنان منحرفی هم هستند که سرچشمه بسیاری از نابسامانی های جامعه انسانی اند.(ر.ک: تحریم آیه 10).

از سوی دیگر (نقص) همیشه (عیب) نیست؛و هیچ مخلوقی هم (کامل) نیست. و این دو جنس در کنار یکدیگر به تکمیل نواقص هم می پردازند. مردان نیز در (احساسات و عواطف) نسبت به زنان ؛ناقصند و در کنار آنها به کمال می رسند(ر.ک: روم آیه 21).

از طرف دیگر کاستی های سه گانه مورد اشاره امام(ع) هر کدام دلایل خاصی دارند؛ که در نظام احسن کاملا به جا و ضروری هستند-که شرح آنها از حوصله این بحث خارج است-(ر.ک: شرح پیام امام آیة الله مکارم ج 3 ص 291)

نهج البلاغه پژوه معاصر؛مرحوم دشتی نیز در ذیل این خطبه بیان کرد ه اند که (نقص) در این خطبه به معنای(تفاوت و اختلاف) است،کما این که واژه(تفاوت) نیز در آیه 3 سوره ملک(...ما تری فی خلق الرحمن من تفاوت...در آفرینش خدای رحمان هیچ تفاوتی" =عیبی" نمی بینی) به معنای (نقص و عیب) است. روشن است که اگر در این آیه (تفاوت) را به معنای(اختلاف) بگیریم با حقیقت هستی در تضاد خواهد بود. از دیدگاه مرحوم دشتی امام(ع) می خواهد بفرماید که زن و مرد هر کدام جایگاه و روحیات مخصوص به خود دارند و جایگاه هر کدام باید حفظ گردد؛پس عایشه را که یک زن است سوار بر شتر فرمانده خود قرار ندهید که آتش جمل را برافروزد.

 

[ یک شنبه 24 شهريور 1392 ] [ 21:45 ] [ محمدحسین تقوایی ]

آشنایی با حکمت 130 نهج البلاغه

حکمت 130 نهج البلاغه از زیباترین و تأثیرگذارترین سخنان امیر بیان(ع) می باشد.امام (ع) وقتی از جنگ صفین برمی گشتند و به قبرستان پشت دروازه ی کوفه رسیدند؛رو به اهل قبور کرده و فرمودند:

ای ساکنان خانه های وحشت! ای اهل محله های خالی و گورهای تاریک! ای خفتگان در خاک! ای اهل غربت! ای تنها ماندگان! ای وحشت زدگان! شما پیش از ما رفتید و ما در پی شما روانیم و به شما ملحق خواهیم شد.

اما خانه هایتان؛ دیگران در آن سکونت گزیدند! اما همسرانتان؛ با دیگران ازدواج کردند! اما ثروت هایتان؛ میان دیگران تقسیم شد! این خبری است که ما داریم؛ حال شما چه خبر دارید؟

(آنگاه رو به اصحاب فرمودند:) بدانید که اگر اجازه ی سخن گفتن داشتند، شما را خبر می دادند که:

خیر الزاد التقوی!

بهترین توشه تقواست.

[ جمعه 22 شهريور 1392 ] [ 15:38 ] [ محمدحسین تقوایی ]

آشنایی با خطبه 221 نهج البلاغه

یکی از خطبه های فصیح؛بلیغ و تأثیر گذار نهج البلاغه خطبه 221 می باشد.توصیفات و تعریفات عجیبی که ابن ابی الحدید معتزلی-شارح معروف نهج البلاغه- از این خطبه دارد، مؤید این مطلب است. وی در جلد یازدهم شرحش بر نهج البلاغه،در باره این خطبه می گوید:

(...کسی که آن را بررسی کند،کلام معاویه درباره علی"ع" را باور خواهد کرد که گفت:"به خدا قسم،فصاحت را جز علی برای قریش بنیان گذاری نکرد"...سزاوار است تمام فصحای عرب اجتماع کنند و این خطبه بر آنها خوانده شود و به جهت عظمت آن در برابر خدا به سجده بیفتند!...به خدا قسم،در طول پنجاه سال از عمرم بیش از هزار بار این خطبه را خوانده ام و هیچ زمانی نبوده که به هنگام خواندن این خطبه در من اثری از خوف و پند و موعظه و لرزش به وجود نیاید!...)

امام(ع) این خطبه را بعد از تلاوت آیه (الهیکم التکاثر حتی زرتم المقابر) ایراد فرمودند و این خطبه در حقیقت از خطبه های تفسیری نهج البلاغه می باشد چرا که تمام آن ناظر به تفسیر سوره تکاثر است.

 درآغاز کلام امام(ع) در این خطبه سخن از بی خبری مردم از سرنوشت خویش است و این که چگونه از وضع خفتگان در زیر خاک عبرت نمی گیرند.سپس امام(ع) به بیان شرح حال مردگان می پردازند که چگونه در حالی که بسیاری از آنها صاحب منصب و مقام بودند؛ در زیر زمین جای گرفتند و کسی از آنها خبر نمی گیرد:

(...غایبانی هستند که انتظار بازگشتشان نیست و شاهدانی که هرگز حضور ندارند...اگر یادشان فراموش گشته و خانه هایشان در سکوت فرو رفته؛ بر اثر طول زمان و بعد مکان نیست،بلکه جامی به آنه نوشانده شده(جام مرگ) که گویا بودند و لال شدند،شنوا بودند و کر گشتند و حرکاتشان به سکون تبدیل شد...همسایگانی هستند که با یکدیگر انس نمی گیرند و دوستانی که به دیدار یکدیگر نمی روند...)

در ادامه خطبه امام(ع)؛گویا گفتگویی درس آموز با مردگان دارند و آنها با زبان حال پاسخ هایی می گویند که بسیار بیدارگر و تکان دهنده است:

(...چهره ای زیبای ما زشت و پژمرده و بدن های ناز پرورده، پوسیده و متلاشی شد. لباس کهنگی و فرسودگی پوشیدیم و تنگی قبر ، سخت ما را در فشار قرار داد و وحشت و ترس را از یکدیگر به ارث برده ایم و خانه های خاموش قبر بر ما فرو ریخته اند...)

در پایان این خطبه امیر المؤمنین(ع) از روزها و لحظات پایانی عمر انسان سخن می گویند که چگونه طبیبان از درمان نا امید و داروها بی اثر می شوند؛زبان از کار می افتد وشنوایی از دست می رود و مرگ بر همه وجود انسان سایه می افکند:

(...همانا مرگ سختی هایی دارد که هراس انگیزتر از آن است که بتوان در قالب الفاظ ریخت و یا اندیشه های اهل دنیا آن را درک کند.)

مطالعه این خطبه ارزشمند را به تمام دوستان فرهیخته توصیه می کنم.

[ پنج شنبه 21 شهريور 1392 ] [ 8:55 ] [ محمدحسین تقوایی ]

معرفی یکی از شروح مهم و علمی نهج البلاغه

یکی از مهم ترین شروح نهج البلاغه شریف؛ شرح مستند؛معتبر،جامع،نوین و علمی مرحوم علامه محمد تقی جعفری(1304-1377) می باشد.

عنوان این مجموعه 27 جلدی (ترجمه و تفسیر نهج البلاغه) می باشد.مرحوم علامه جعفری در این شرح ارزشمند با روی کردی اسلامی – انسانی در ضمن شرح کلام علوی به بیان مسائل بسیاری در حوزه فلسفه؛سیاست، عرفان،ادیان،جامعه شناسی، روان شناسی،ادبیات و متدولوژی و... پرداخته است.

استفاده از منابع متعدد شیعی و سنی در تفسیر و تاریخ و نیز بهره گیری از دیوان های شعر به ویژه مثنوی از مهم ترین ویژگی های این مجموعه ارزشمند است.

بی تردید هیچ نهج البلاغه پژوهی از مراجعه به این منبع ارزشمند بی نیاز نخواهد بود.

(دستخط شریف مرحوم علامه جعفری که در صفحه اول شرح مذکور نوشته و آن را وقف کتابخانه مسجد گوهرشاد مشهد نموده اند؛عکس توسط حقیر و با اجازه مدیر کتابخانه گرفته شده است)

متأسفانه عمر مرحوم علامه جعفری تا شرح خطبه 185 نهج البلاغه بیشتر کفاف نداد و این مجموعه ارزشمند ناتمام ماند.

 

[ چهار شنبه 20 شهريور 1392 ] [ 1:2 ] [ محمدحسین تقوایی ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 7 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آرشيو مطالب
ارديبهشت 1393
فروردين 1393 اسفند 1392 بهمن 1392 دی 1392 آذر 1392 آبان 1392 مهر 1392 شهريور 1392 مرداد 1392 تير 1392 خرداد 1392 ارديبهشت 1392 فروردين 1392 اسفند 1391 بهمن 1391 دی 1391 آذر 1391 فروردين 92
امکانات وب